اخلاق و ایمان

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۴ رای
Loading...

هموندی در پاسخ من به پرسش دوستی در باب ترکیب اخلاق و ایمان که معتقد بودم:
(( (البته بعدا اصلاح کردم که) حداقل سه ترکیب از چهار ترکیب ممکن یعنی:
مؤمن اخلاقی
غیرمومن اخلاقی
و غیر مؤمن غیراخلاقی
محتمل است.))

أشکال کرد که (البته با صورتبندی من):
((ایمان به معنای ترک تعقل و پذیرش تعبد به معنای انجام هر فعلی ولو غیر اخلاقی که خداوند به مومنان دستور دهد است، پس ترکیب مؤمن اخلاقی پارادوکسیکال است ))

من از او نمونه ای به عنوان مثال نقض بر ادعای خود دال بر اینکه: ((هیچ دستور غیر اخلاقی که خداوند از ما خواسته باشد بدون تعقل بپذیریم وجود ندارد)) اقامه کند.

که او پس از بارها عدم پاسخ دقیق و شفاف این موارد را برشمرد که: ((کتک زدن زنان!حق ازدواج های متعددبه مردان ،حق تجاوز به زنان دشمن ، حق کشتن، قتل هولناک، شکنجه ها و اسیب های جسمی ماندگار، به خطاکاران و.. تنبیه های بیشتر از حدود جرایم))

و من به اختصار در مجالی که ساعتی بعد، پس از خفتن اهل و عیال دست داد، نوشتم که:

١- فرمان عمومی خداوند به مردان در رفتار با زنان: ((و عاشروهن بالمعروف)) است نه ضرب و شتم و خشونت. مگر اینکه بخواهیم یک استثنا را به قاعده مبدل کنیم. (مغالطه کنه و وجه) اگر منظورتون آیه ٣۴ سوره زنان است، مواردی که ذکر شده مثل اخم کردن، جدا کردن بستر از او و … راهکارهایی برای تلاش بر گرم کردن زن سرد مزاج است که گوگل نشوز توضیح دقیق این استثنا و راهکار های عجیب و به غایت امروزی ١۴ قرن قبلی آن را برای هرکه به دنبال آوای حقیقت است روشن خواهد کرد.
٢- در مورد مجوز به تعدد أزواج نیز مجددا به دام همان مغالطه در غلطیدیم. مجوز دادن به موضوعی به معنای دستور و دعوت به آن نیست. این قاعده نیز برای مردانی با توان و طاقتی استثنائی چه از باب فیزیولوژیک و چه از باب توان مادی و چه از همه مهمتر و دشوارتر باب توان روحی است و ادامه آیه نیز تکلیف را یک سره کرده است! اگر می ترسید که نتوانید عدالت را رعایت کنید، همان یکی را انتخاب کنید! (فان خفتم الا تعدلوا فواحده)
٣- اگر منظورتون از اخلاقی نبودن جنگیدن و جهاد کردن با کسی که قصد جان شما و خانواده و … را دارد است که تردیدی نیست که با تمامی سه چهار فلسفه اخلاقی رایج، غیر اخلاقی بودن این درخواست روشن است!
۴- اگر منظورتون قتل و تجاوز و هزاران ظلم و فجور دیگری که أعراب مسلمانان مرتکب شده اند است، من نیز با شما در آنها هم داستانم. اما تعمیم آن به اسلام است انصافا رأی صواب و اخلاقی ای نیست. اگر نمونه از اسلام می خواهید می توانم به مشی پیامبر (ص) پس از فتح مکه اشاره کنم که با همه ظلمی که به او در همه آن سالها رفته بود حتی مجوز برخورد با سران ظالمانی که از خانه خود بیرون نیامده بودند را نیز صادر نکرد! حساب مسلمانان بعد از پیامبر (ص)، از اسلام انصافا جداست، مگر بخواهیم با کرده های غیراخلاقی آنها با اسلام که به هر دلیل از آن آزرده خاطر شده ایم تسویه حساب کنیم ولو غیر اخلاقی!

موارد صعب تَر دیگری را نیز می توانست طرح کرد که با استفاده از مفاهیمی چون زمان_پریشی و هرمونوتیک و تفکیک ذاتیات و عرضیات در أدیان که حول همین إشکالات ساخته شده است می شود به آنها پرداخت و به همه آنچه تا کنون من شنیده ام پاسخ به زعم من منصفانه داد که گفت: ((گندمش بستان که پیمانه است رد …))

من هم با این هموند، همدلم که با نام دین چه ظلمها که نرفته است و من هم در پرسشی دیگر می پرسم:
((مگر نه اینکه این بشر دو پا با دست آویختن به بسیاری از مفاهیم ارجمند دیگر چون آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق کودکان و … چنین نکرده است؟))

اونقدر که من تا اینجا و اکنون می فهمم:
اسلام به ذات خود ندارد عیبی
هر عیب که هست از مسلمانی ماست!

و صد البته دینداری می تواند به هزار و یک دلیل باب میل کسانی نباشد و هیچ اجبار و إصراری نیست. (لااکراه فی الدین)
اخلاق و تعقل و حقوق بشر می تواند جایگزینی برای همین راه باشد که هنوز معتقدم اخلاق و ایمان دو راه منتهی به یک مقصود هستند ولو با دو سرعت!

توضیحاتی که در یادداشت قبلی رفت رهزن واقع شد و موجبات انتقاد دوست عزیزی را برآورد که نکند نویسنده از قائلان به دینحداکثری است. من نیز ضمن قدردانی از بذل توجه و تحذیر آن دوست شفیق، کوشیدم که رأی مختار خود را در تمایل به دینحداقلی تقریر کنم.
قائلان دین حداکثری با استناد به این که هیچ تَر و خشکی نیست مگر موجود در کتاب مقدس، معتقدند که برای مثال، اگر کننده ای باشد حتی فرمول کشتی سازی را می شود از آیات مربوط به حضرت نوح (ع) استخراج کرد. در مقابل گروه قائل به دین حداقلی معتقدند که بار کردن های اینچنین افراطی بر گرده دین، لایطاق است و حتی اگر شدنی باشد از ماموریت اصلی آن به دور است و وافی به مقصود نیست.
باری من توضیح دادم که منظور من از هم خوانی ایمان و اخلاق و ترکیب به زعم من ممکن، مومن اخلاقی، تطابق ایمان با اخلاق و ارزشهای_مخدوم است.
ارزشهای مخدوم، ارزشهای اخلاقی هستند که زندگی در خدمت آنها است و همیشه ثابت و لایتغیر هستند در مقابل ارزشهای_خادم که از جایی به جایی دیگر و از زمانی به زمانی دیگر و از فرهنگی به فرهنگی دیگر تغییر می کنند و این تغییرات و تطابقات در خدمت زندگی و ما نحن فیه، قرار می گیرند.
با توضیحاتی که در دو لفظ دین حداقلی و اخلاق مخدوم مفروض انگاشته شده بود، نتیجه گرفتم که دین و اخلاق، مغزی ازلی أبدی و لایتغیر دارند که اگر نگوییم با یکدیگر تطابق تام دارند اما میتوانیم مدعی شد، با یکدیگر تناقضی ندارند.

کلمات کلیدی