سفر زندگی نزد یونگ و کییرکگارد

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۵ رای
Loading...

پاسخ مختصری به پرسش دوستی در باب چونانی اصیل شدن و دستور جناب جباری برای تفضیل بیشتر در این خصوص بهانه ای شد برای این یادداشت. از سویی محدودیت کاراکترهای پست های تلگرامی بر این دغدغه می افزاید که نکند که چندان که شاید نتوانم حق مطلب را فروگذارم و از سوی دیگر توضیخ مفاهیمی چنین ژرف و مبهم که گویی چندان که باید توسط مترجمین درک نشده و طبیعا به کسانی چون من که امکان استفاده از منابع اصلی را ندارند نیز دقیق نرسیده است، می شود باری بر دغدغه قبلی، اما به مصداق تلاش بیهوده به از خفتگی در این باب قلم می زنیم که باور داریم حتی سایه ای از آن حقایق با روح حقیقت جویان، می کند آن چه را باید بکند و الله اعلم بالصواب.
بعید می دانم کسی همدل نباشد که ما از تولد تا مرگ دوران متفاوتی را می گذارنیم و حس و حالمان در این دورانها با یکدیگر متفاوت و گاهی متخالف است. گویی پی گمشده ای هستیم که اگرچه نمی توانیم برای کسی شفاف توضیحش دهیم اما به صورت کاملا حضوری و بی واسطه، حضور و وجود آن را ادراک می کنیم و گاهی چندان از آن بیگانه می شویم که به آن احوال تسخر می زنیم. این قبض و بسط را می توان در دورانهایی از زندگی ما به خوبی ردگیری نمود.
باری! آن دسته از مذکوران فوق، خصوصا آنهایی که بر سویه های انفسی انسان انگشت تاکید می گذارند، بر این باورند که این گمشده ما انسانها در این سیرورت پایان ناپذیر و حلقوی و نه خطی، #اصالت است، چیزی که در شبیه به یک سفر بدون مقصد و بدون پایان مدام پیگیری می شود. آنها بر این باورند که هر یک از ما جدای از #قبیله یک معنا و اصالتی داریم که هدف زیستن مان کشف و تبلور آن به تعبیر آنها خود واقعی است، چیزی که در ادبیات فربهی که حول و حوش #فردیت و #تفرد می توان آن را صورتبندی نمود. به تعبیری که خیلی می پسندم: تحقق اسم کوچکمان!
ما ابتدا هویتمان را از بودن در قبیله (چیزی شبیه نام خانوادگی مان) می یابیم. با این که پدر و مادر ما کیستند و هر چه جلوتر می رویم عوارضی دیگری مانند مدرک تحصیلی، عنوان شغلی، تخصص و مهارتها، دانسته هایمان و دهها چیز دیگر را بر روی دوش خود یدک می کشیم! ما همه این چیزهایی که در همه این سالها کسب کرده ایم هستیم ولی هیچ کدام آنها نیستیم. گویی یکان یکان ما از یک #ذات تشکیل شده ایم. چیزی فراتر از همه این عرضیات! ما اگرچه مثلا مدیر، استاد، دانشجو و … هستیم اما این #عرض ها هیچکدام مترادف با آن ذات اصیل نیستند. گویی این #نقاب ها ابزاری می شوند تا بتوانیم آن ذات را در پس پشتشان مخفی کنیم. اگرچه به درستی آن ذات را نمی شناسیم اما ناخودآگاه می دانیم که پیامد تبلور آن برای ما خطرات و تهدیداتی است، پس بهتر است عاقلانه از آن پرهیز کنیم. اقلی از ما متوسطان این مجال را می یابند که در آنی تکرارنشدنی، در اوج فرسودگی و خستگی از حمل این همه نقاب، تصمیم بگیریم که با خود واقعی (#سلف) مان #ملاقات کنیم!
تاجر ترسنده طبع، شیشه جان / در طلب نه سود دارد نه زیان
بل زیان دارد که محرومست و خوار / نور او یابد که باشد شعله خوار
این کار شجاعتی لایزال می خواهد و از بعد از آن #آن همه چیز تغییر می کند. گویی زنجیرهای تعلق از روح مان جدا می شود و مجال رهایی و وارستگی می یابیم. از این جا به بعد است که ما صاف و زلال و خالص می شویم.
چون قرار است این دو یادداشت به مراحل اصیل شدن به صورت تطبیقی در ادبیات #یونگ (۱۸۷۵تا۱۹۶۱) و #کییرکگارد (۱۸۱۳تا۱۸۵۵) بپردازد از مراجع خوب ایرانی-اسلامی خودمان داریم صرف نظر می کنم و الا بی شک حول و حوش مفهوم #سلوک، ادبیات ستردگی موجود است.

کییرکگارد، این سلوک را در سه مرحل توضیح می دهد و برای هر یک قهرمانانی را ذکر می کند که کمی مرا از توضیح بیشتر بی نیاز می کند.
او در کتاب این یا آن دو مرحله اول و در کتاب مراحلی در مسیر زندگی مرحله پایانی را توضیح می دهد. او معقتد است که آدمیان اگرچه هر دو سوار بر مرکب هستند اما دو گروه هستند. عده ای در اختیار اختیار مرکب هستند و گروهی اختیار مرکب را در اختیار دارند. با همین توضیح تکلیف اکثریت متوسطان روشن می شود. تنها اقلی آگاهانه به آنچه می کنند مستحضرند، به تعبیری اکثریت حتی به هیچ یک از این مراحل حتی پای نمی نهند.
پس از آن خودآگاهی، سالک نخست مرحله #حسانی را تجربه می کند که مشتمل از یک لذت جویی مدام و تنوع طلبانه است و اندک رنج و تعبی، او را به ستوه می آورد. تکرار و ملال این لذتجویی حتی اگر هر روز نیز متنوع گردد اما به سان سنگ #سیزیف بالاخره او را به ستوه می آورد. او متوجه می شود همه چیز دارد و همه کار کرده است اما حالش خوب نیست. قهرمان این مرحله #دون_ژوان است. او ملول از این همه افسارگسیختگی، یک سرسپردگی شورمندانه و مشتاقانه برای انجام وظیفه ای را پی می گیرد. قهرمان مرحله دوم که مرحله #اخلاقی است، #سقراط است که سرانجام بر سر همین تکلیف، جان می بازد. در مرحله بعد، اگر سالک بتواند با یک انتخاب و یک به تعبیر مولوی قمار، جهش ایمانی را تجربه می کند و وارد مرحله #ایمانی می شود. توضیحات او در این مرحله حقیقتا هیجان آور است. سالک در این مرحله، شورمندانه و قماربازانه تسلیم فرمان خداوند می شود. به تعبیر او شهسوار ایمان (این مرحله)، #ابراهیم است. کسی که به تعبیر او با اصول اخلاقی در می پیچد و با شور و نشاطی عاشقانه، به آنچه خود فرمان خداوند می داند و بی واسطه آن را دریافت می کند، گردن می نهد. (این مرحله، بدون وقوف به جزییات آن استعداد زیادی به درغلطیدن به داعشی گری را نیز دارد).
در این سه مرحله سالک با:
لذات فانی،
اصول اخلاقی
یا اقدامی مومنانه مواجه است.
اگرچه این تقسیم بندی بارقه های از نبوغ را در خود دارد اما به زعم من یونگ که دست کم از نظر زمانی بر شانه های کییرکگارد ایستاده است دقیقتر و رهگشاتر و بیشتر مطابق با روان ما انسانهاست.


خودآگاهی نیز از پیش فرضهای اصلی یونگ است. او اصالت را به مفهومی شبیه به #استقلال در رهایی از #عقدهرحممادرخواهی توضیح می دهد. او توضیح می دهد که ما آدمیان به واسطه نوع آفرینش خود از ابتدا تا انتهای حیات خود مدام تحت سایه یک مرجع قدرت که به ما امنیت می دهد به سر می بریم. پس از این که رحم مادر را ترک می کنیم تا زمانی که ناگزیر در حدود شش یا هفت سالگی وارد رحم دوم می شویم در سایه #ایگویوالدین هستیم. آنها هستند که خوب یا بد را برای ما تبیین می کنند و ما تمام تلاش خود را صرف مبدل شدن به آن چه آنها به عنوان مطلوب تصور می کنند، داریم. پس از ورود به مدرسه مخاطبین این تلاش ما از والدین به معلمین و سایرین مراجعی که در جهان آنها را می یابیم بسط می یابند اما ماهیت موضوع تغییر نمی کند، این سایه بزرگ #ایگویجهان است. ما در این دو مرحله هر چه هستیم، حتی بهترین و تحسین برانگیزترین موجود روی زمین، اما خودمان نیستیم و درگیر عقده رحم مادر خواهی هستیم. او معتقد است قریب به اتفاق آدمها، در همین دو مرحله می مانند. در حوالی سی و پنج سالگی یا همان نیمه عمر، تقریبا همه دچار یک افسردگی و احساس به سوار شدن به سرسره مرگ را می کنند و احساس می کنند همه گذشته خود را مصروف پوچ کرده اند. اقلی با خودآگاهی شجاعت هجرت از قبیله را می یابند و می توانند به آنچه مطلوب خود واقعی و نیاز روح آنهاست بپردازند. این مرحله تحت کنترل خود واقعی یا #ایگویسلف (خود یا روح) قرار می گیرد قریب به اتفاق خود شکوفایی ها و رخدادهای ماندگار و احیانا اصیلی که در جهان بشری رقم خورده است را می توان در این مرحله سراغ گرفت. اما این مرحله نیز در حوالی ۵۵ سالگی با سئوالات سهمگین روحِ بالغِ سالک مورد پرسش قرار می گیرد که آیا آنچه او برای خود پسندیده است اصیل بوده است یا مرجع دیگری برای این اعتباردهی باید یافت. این مرحله که توضیح آن چندان ساده نیست را #ایگویخداوند می نامد. این مرحله بسیار شبیه حدود سنین ۱۰-۱۵ سالگی است که قریب به اتفاق انسانها تجربه می کنند. یک خداخواهی بدون دلیل و استدلال و کاملا حضوری و غیرقابل توضیح و اگر خوب درک شود ((ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیزگار)) را خوب توصیف می کند.

 مراجع برای مطالعه بیشتر:

برای مخاطبین شنونده:
در باب کییرکگارد دوره ١٢ جلسه ای سروش دباغ و در باب یونگ دوره نیمه دوم عمر سهیل رضایی را پیشنهاد می کنم.
برای مخاطبین خواننده:
در باب کیرکگارد برای مطالعه تفضیلی دو منبعی که در خود یادداشت به آنها اشارت رفت و یا هر کتاب تاریخ فلسفه خصوصا کاپلستون جلد از فیشته تا نیچه به ترجمه خوب داریوش آشوری و در باب یونگ کیمیاگری و روانشناسی.

نظر شما را در همین راستا به این یادداشت‌ها جلب می‌کنم:

  1. رنج ها از جان ما چه می خواهند؟!

  2. آیا روان آدمی برای بلوغ به ازدواج و‌ فرزندآوری نیاز دارد؟

  3. چگونه می‌توان از تکرار و پوچی زندگی در امان ماند؟

کلمات کلیدی