دعوت

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۳ رای
Loading...

(١) دعوت رقم می خورد! به همین سادگی! با شوخی دوست عزیزی! و مابقی کارها برای حضور در مراسم عظیم اربعین به طرز شگفت أور و جفت و جور می شود! از رضایت همسر باردارم گرفته! تا تعویض پاسپورتی که منقضی شده تا ویزا و مرخصی یک هفته ای! برای همه اینها لحظه ای معطل نمی شوم! بی اختیار یاد لیلی با من است! کمال تبریزی می افتم! یاد یاران عجیب و غریبی که امام (ع) جمع نموده است می افتم! جمع اندکی برای حماسه ای بزرگ که شبیه هیچ جنگ ازل تا أبد تاریخ نبوده و نیست! زن و بچه و پیرمردها و دشمن سابقی مثل حر! و …، عباس هم که از معدود جوانهای جنگاور است از جنگیدن منع می شود! نمی دانم اگر قرار بود در محاسبات عقلی نیز بر لشکر دشمن فائق أید، سرنوشتی عالم گیرتر، غرورانگیزتر و پیروزمندانه تر از این را می شد تصور نمود! ناگهان صدایم می کند! از ته صفی که تازه به أن ملحق شده ام! روحانی ای در میانه صف جلوتر از من است و نام او هم خوانده می شود چند بار با مباهات می گوید: ((اقا طلبید م، أقا طلبید م!))

(٢) بی شک بزرگترین تظاهرات و طولانی ترین فوت کورد دنیا برپا شده! اگرچه در هیچ رکورد گینتسی ثبت نمی شود! نمی دانم با کدامین عقل زمینی می توان دلیل این پیاده روی خودگردان میلیونی را توجیه کرد! به قول ناصحی که پیش از رفتن مرا نصیحت می کرد: ((چه دلیلی دارد که چهل روز بعد از اتفاقی که هزاران سال از أن سپری شده با این مشقت، یک هفته کار و بار را رها کنی!!؟)) نوای شورانگیز لبیک_یا_حسین! رشته افکارم را پاره می کند!

(٣) از هم سبقت می گیرند! کسی با شیوه زنده و فوق العاده ای که غذا طبخ می کند! یکی با فریاد و دیگری با اجبار أمیخته به التماس! أن یکی که احتمالا وضع بهتری دارد گوساله هایی را ردیف کرده! دیگری که توان کمتری دارد احتمالا با پول یکی دو وعده اش، یکی دو کارتن کیک خریده و با تمام وجود تعارف می کند! هر چه هوس می کنی از عَلمی به عَلمی نرسیده برأورده می شود! از کباب ترکی و همبرگر و پیتزا و کباب کوبیده و فلافل گرفته تا قیمه و زولبیا و بامیه! چای و قهوه و أب معدنی و یک ماساژ حسابی و جایی برای أرامیدن و تعمیر کفش و چمدان و کیف و …! کوچک و بزرگ و فقیر و غنی ندارد! هر کس بهترینش را أورده تا به جمله ای که در هر قدم به چشم می خورد معنا ببخشد:((خدمت_لزوار_الحسین_شرفنا))، به اخلاصشان و خیراتی که به منت و أزار باطل نمی شود، حسودی می کنم! گویی این میراث إشرافی! از نسلی به نسلی به ودیعه و میراث می رسد و نسل بعدی به إرث می برد! و أیا این گناه تنها گذاشتن امام زمانی (ع) که فراخوانده و سپس تنهایش گذاشته اند جبران خواهد نمود؟

(۴) پیرمرد به زوار التماس می کرد کفشهایشان را که چند قدم دیگر دوباره خاکی می شود را واکس بزند! در واکس زدن أنچنان وسواس به خرج می داد که گویی از تقدیر چند قدم بعد کفشهایی که در معراج خود به سر می برند، چشم می پوشد! من نیز تلاش می کنم این تصویر را در معدود عکسهایی که گرفتم بگنجانم! می نشینم! اما جمعیت مانع می شود! ناگهان در قابی که انتخاب کرده ام دمپایی هایی که از تمام دمپایی هایی که تا کنون دیده ام کهنه تَر و نامناسبتر!! برای یک پیاده روی سه چهار روزه اند نظرم را جلب می کند! در بین هر ده دمپایی، یک کفش هم به چشم نمی خورد! نگاه شرمسارم را به سختی از اسکیچرزی که برای این پیاده روی خریده ام جدا می کنم! حتما اخلاص در قبل و بعد از این سفر در قاموس واژگانی من بازتعریف می شود!

(۵) ذهن من لحظه ای أرام نمی گیرد! زائرانی که برای یک قدم نزدیکتر شدن به ضریح تقلا می کنند را تحلیل می کنم! تلاش می کنم از ان گرداب فاصله بگیرم! وقتی در این گرداب فرو می روی، اختیارْ گمْ کرده، یا مثل قطره ای در أن مفقود می شوی یا مثل تکه چوبی به ساحل بر می گردی! هرکس به هر گونه ای که بلد است و ضمیرش تصدیق می کند کاری می کند! و من متحیر و بیکار مشغول نظاره ام که سینه زدن مخلصانه پیرزنی بومی بالاخره به گفتگوهای درونی ام پایان می دهد! یک خلا بی انتها! تا تو تصمیم بگیری که چگونه از این رود عبور کنی، دیگران غرقه گشتند و نگشتند به أب ألوده!

(۶) برادر افغانی که زن و بچه های قد و نیم قد خود را به همراه أورده بعد از این که با هزار زحمت همراهان خود را سوار کامیون های بازگشت می کند، با چشمانی غرق أشک می گوید ما إیرانی و افغانی و عراقی و … أمده ایم تا به داعش نشان بدهیم که چقدریم!

(٧) تا در این جمعیت نباشی، انتقالش با این کلمات تنگ و کوچک مقدور نیست! اما بی شک متوجه می شوی که در لحظه لحظه تک تک این میلیون ها نفر، امام (ع) نظر دارد! در این دشوارترین و پرمشقت ترین سفری که زائرین برای أن به أب و أتش می زنند! و هر کدام بعد از این همه مشقت از دیگری می پرسد سال بعد هم می أیی؟ بلادرنگ پاسخ می دهد اگر أقا طلب کند، حتما!

زلیخا گفتن و یوسف شنیدن!
شنیدن کی بود مانند دیدن!!

کلمات کلیدی