آب طلب نکرده همیشه مراد نیست!

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۴ رای
Loading...

بلافاصله بعد از دیپلم وارد بازار کار شدم. بابا معتقد بود که پول درآوردن قبل از اتمام تحصیل، مانع پایان دادن به آن می‌شود و هم‌زمان معتقد بود که بعد از دیپلم قطعا کار کردن مهمتر از درس خواندن است. چون اولین جایی که کار کردم نزد دایی‌ بود بعد از یک سال و اندی باربردن و چایی آوردن و کارهایی از این دست یا به اصطلاح خاکسترنشینی که باعث می‌شد کبر شاگرد اولی خوب بخوابد، مدیر شدم. احساس می‌کردم باید یادبگیرم. اولین کتابهایی که قبل از دانشگاه رفتن خواندم،‌ مبانی مدیریت رفتار سازمانی دکتر علی رضاییان بود. چند چیز از آن کتاب در اثر تجربیات بعدی در وجودم ملکه شد. یکی از آنها قاعده حد بی‌کفایتی پیتر بود. بر اساس این قاعده آدم ها در سازمانها تا جایی رشد می‌کنند که به حد بی‌کفایتی برسند و آنجاست که ناچار به ترک سازمان می‌شوند. این قاعده وقتی برای من به یک حکمت تبدیل شد که به تجربه دریافتم که لزوما یک فروشنده خوب یا یک کارشناس بی‌نقص یک سرپرست یا مدیر خوب نخواهد بود. وضعیت فعلی آدمها خیلی مهم است اما لزوما نمی‌تواند آینده و اقتضای جدید را پیش‌بینی کند. لازم است شرایط احراز و تناسب آن با قابلیت‌های آدمها قبل از تصمیم به پیشرفت بررسی شود. می‌توانم ادعا کنم با این رویکرد از سوختن ده‌ها نیروی بسیاری عالی پس از ارتقا جلوگیری کرده‌ام و از این بابت بسیار خوشحالم. اگر تجربه‌ای در این خصوص دارید که موید یا ناقض این تئوری است با من و سایر هموندان عزیز در میان بگذارید.

کلمات کلیدی