خاطره‌ی ازلی

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۳ رای
Loading...

خاطره ازلی تداعی می شود،
بیان رخدادی در فرازمان برای موجودی تخته بند زمان و مکان ناممکن می نماید، اما چیزی در درون، گریبانش را برای گفتن ناگفتنی رها نمی کند!

لإمکانی که در أن نور خداست،
ماضی و مستقبل و حالش کجاست …

ساکنان ملکوت، حسی أمیخته از اعتراض، شرمساری و تحیر را تجربه می کنند!
برای ترسیم همه نور، همه تاریکی به مصاف می أید …
همه چیز را مختارانه، مشتاقانه، دلاورانه و پاکبازانه قربان می کند!
چیزی از زندانی که به تقدیر زمینی در بند أن است باقی نمانده! سیاهی، نورخوارانه در قفس را گشاده و تابلویی به غایت زیبا را رقم می زند! بی رنگی، از این سپیدی، سرخی و سیاهی متبلور است و این تن تنگ و کوچک، دیگر این روح به اندازه خودِ خداوند، اکبر را تاب نمی أورد!
کلمات در لإمکان، همانجایی! که سکوت و تنها سکوت حکمفرماست، طنین انداز می شود!
اگر و تنها اگر می شد باری را در چیزی مثل جسم خاکی محصور کرد جز این زیبایی رقم نمی خورد!
تسلیمی از سر رضایت و رضایتی از سر تسلیم!
اگر این أرامش بین همه أدمیان از ازل تا أبد این خاطره تقسیم و تقدیر می گردید، این همه خونریزی و سفاکی هیچگاه منحصه ظهور نمیافت.
جبرییل در ناکجاأباد این خاطره مشغول إملای این ناگفتنی است!
تقدم و تاخر رنگ می بازد!
باری به مدد عزرائیل می شتابد!
پرده ای به بزرگی این حماسه افکنده می شود و أن نفس أرام در أن هیاهو، در سکوتی إعجاب انگیز به سوی بی سوی باز می گردد …
فتبارک الله أحسن الخالقین.

کلمات کلیدی