
کنترلگر نبودن کار دشواری است!
احترام گذاشتن به اختیار دیگران!
خدا باشی و تحمل کنی مردم با اختیاری که خودت به أنها دادی گند بزنند به همه چیز!
من که خدا بودم فقط فرشته می آفریدم!
اما شبیه خدا شدن فقط از درون همین سیاهی، همین انتخاب و همین اختیار می گذره!
أوج تفرد شاید همین باشد که بتوانی، حتی از روی خیرخواهی مانع اختیار مثلا غلط دیگران بشوی اما نشوی! انتخاب کنی که نشوی!
و من عاشق این خداوندم!
خدایی که من کمترین را کنترل نمی کند …
ثبت ديدگاه