انفسی که آفاق در آن جای می‌گیرد!

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۳ رای
Loading...

دقیقا یادم نیست دنیای درون، کی این قدر در من قوت گرفت. اما خوب یادم هست که از همان زمان بود که پذیرفتم هیچ دو انسانی، هرچقدر هم نزدیک، یک تجربه مشترک را طابق النعل بالنعل و دقیقا چون هم از سر نمی گذرانند.
از یافته های علم تجربی که بیانگر این است که هیچ دو نفری حتی یک رنگ از چهار رنگ اصلی را به یک گونه نمی بینید تا تجربه های شخصی که موید آن است که حتی پیش افتاده ترین مفاهیم و مدلول هایی که بتوان فرضش کرد را حتی نزد مادر و فرزند هم به یک کیفیت درک نمی شود و این را می توان به چیزهای عجیب تَر و صد البته انضمامی تَر چون تفاوت تجربه سردی و گرمی نزد دو تن در یک مکان و بتبع با یک دما تعمیم داد و تجربیات متعدد دیگر که احتمالا اینجا و اکنون در ذهن مخاطب گرامی می گذرد. این بحث بغرنج تَر می شود اگر پای تجربیاتی کاملا انفسی مانند: غم و شادی، تولد و مرگ و … که هیچ کس در آن با فاعل مشارکت و مسامهت ندارد را پیش کشید! جایی که ورود کلمات به آن تجربه انتقالش را قطعا غیرممکن تَر می کند!
باری! در این یادداشت حقیقتاً به دنبال هیچ بحث فلسفی مثل #زبان_خصوصی یا #کلیها و بحث های درازآهنگ #تجربه_گرایی یا #اگزیستانسیالیسم یا هر چه به ذهن وَقّاد مخاطب علاقمند به فلسفه مبادرت کند، نیستم.
با این مقدمه کوتاه در کار توضیح احتمال و امکان این ادعا هستم که در یک رابطه طرفی می تواند تجربه ای مثل رضایت را تجربه کند و دیگری نقطه ای کاملا در آن سوی آن تجربه مثلا نارضایتی را، وقتی فقط بپذیریم که میان آنچه در بیرون رخ می دهد و آنچه در اذهان یکان یکان آدمیان #رنگارنگ و #متکثر متبلور می شود، لزوماً تناظری نیست!

انسان حقیقتاً موجودی پیچیده است و با پذیرش این پیچیدگی و این تفاوتها است که آدمی بیشتر از قبل دیگری را درک می کند و داوری و قضاوت را به سان فعلی نشدنی به یک سو می نهند.

نوزدهم آذرماه نود و پنج

کلمات کلیدی