یقه سفید یا آبی؟ مسئله این است!

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۴,۹۱ امتیاز از ۱۱ رای
Loading...

از جایی به بعد کارگر بودن یک سرنوشت شوم تلقی شد!

هم مادرمان ترجیح دادند فرزندانشان مثل پدرانشان دیگر کارگر نباشند و هم پدران بیش از پیش کوشیدند سرنوشت فرزندانشان دیگر مثل خودشان نباشد! دانشگاه ها هم بر کوره آتش این جَوِ یقه سفید شدن دمیدن و به صورت فزاینده توسعه یافتند. کنکور شد غولی که در جمعه ای ترسناک بالاخره به سراغ هر کدام از ما بخت برگشتگان می آمد. موسسات گوناگون به صورت قارچوار سربرآوردن تا ما را برای این مواجهه دلهره آور آماده کنند و این آمادگی به گونه ای پیش می رود که گمان کنم به زودی از بدو تولد آغاز خواهد گردید. در این رود خروشان همه فقط دست و پا زدیم بدون اینکه کسی حداقل کسانی که از آنها انتظار می رود که به این موضوعات بیاندیشند بپرسند فارغ از گرایشات پوپولیستی مگر می شود قیف نرمال جامعه را برگرداند! سازمانی با ۱۰۰ رییس و ۱۰ کارگر و کارمند و کارشناس!! اصلا شدنی است!!؟ و وقتی ما افراد را به این گونه وارونه آماده می کنیم و برای آنها انتظار ایجاد می کنیم چه به سرآنها و چه به سر صنعت و چه سر حال آینده مان خواهد آمد!

شدیم یک جامعه هچل هفت! پدران که احساس تظلم داشتند و این مظلومیت را به کارگری خود نسبت می دادند با یک پارادوکس حل نشدنی مواجه شدند. آنها در کنار یا به دلالت همسرانشان از سویی فرزندان خود از کارگر بودن بر حذر می داشتند و با تمام تلاش هزینه های هنگفت دانشگاههایی که ماموریتشان تولید حداکثری و بدون حساب و کتاب دانشجو! بود را تامین می کردند و از سوی دیگر سختی که بر خود هموار کرده بودند، این احساس ظلم تاریخی را در ناخودآگاه جمعی خود و جامعه تقویت می کردند که هر چه بر سر آنها می رود از همان یقه سفیدها و کارفرمایانی است که سودای پیوستن فرزندان خود به آنها را در سر می پروراندند. این تناقض موجب می شد حتی که اگر فرزندانشان به آن چشم انداز هم رسیدند تا ابد با احساس گناه تعلق به طایفه بالادستان دست و پنجه نرم کنند و از پول در آوردن و پول دار شدند در این سطح احساس گناه کنند! در این میان دختران نیز که به این جمع بندی رسیده بودند خانه داری حتی از کارگری هم بدتر است در این رقابت گوی سبقت را از پسران ربودند و با توجه به این که حاضر بودند با کارایی بالاتر و دردسر و هزینه کمتری به استخدام درآیند ناخودآگاه موجبات بیکاری شوهران بالقوه خود را فراهم آوردند و از سوی دیگر با استقلال و احساس استغنایی که از مردان یافته بودند با این سئوال فربه روبرو شدند که چرا باید اصلاً ازدواج کرد؟ آنهاییشان هم که خود را در مقابل این غریزه و طبیعی بودن به کوچه علیچپ! نزدند میان شوهرانی از طبقه فروتر یا شوهرانی مدرن و تحصیلکرده اما عموماً بیکار مخیر ماندند. مردان نوک هرم ، همسرانی را ترجیح می دادند که راحت تر تحت کنترل درآیند و برای طی کارراهه آنها مشکل آفرین نشوند. اگرچه ناخودآگاه جمعی استقلال و شجاعت زنان سختکوش را می ستایید اما به دلیل مخاطرات متعدد آنها را برای ازدواج ترجیح نمی داد، یک با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن عجیب و گیج کننده، این شد که کم کم این بهم خوردگی طبقات اجتماعی، هم مردان و زنهایی که در این رقابتها از بقیه موفقتر بودند را بدحال می کرد و هم کسانی که در این رقابتها شکست خورده بودند!! گویی یافتن کسی که از اینجا و اکنون خود راضی باشد به دشواری یافتن سوزنی در انبار کاه باشد. مردان ما مجبور شده بودند که بسیاری از ویژگیهای مردِ مرد را کنار بگذارند تا بتواند مدرن باشند! نتیجه این انتخاب از این مردان یا #مردنرم یا #پدرغایب به ارمغان آورد. این انواع جدید مردان اگر چه به زعم مادران شان بر پدرانشان تریج داشتند اما حال همسرانشان را بهم می زدند! اینجا نیز ما با مردانی مواجه بودیم که در ظاهر ستودنی بودند اما ناخودآگاه چنگی به دل نمی زدند. اگرچه آنها احساس ظلمی که پدرانشان به مادرانشان روا می داشتند را نداشتند اما از بی عرضگی یا غیبت زیاد شوهرانشان به ستوه می آمدند. این زنان شب ها که نقاب مردانگی!! خود را کنار می گذاشتند از درد پشت خود از حمل این بار مسئولیت بر زمین مانده اظهار عجز می کردند. فرآورده جدید این مسئولیت پذیر زیاد زنانمان، گاهی مردانی شد که تمام مسئولیت مرد بودن را به زنانشان سپردند و خانه نشین شدند!

این زنان و مردان، بدحالی خود را حالا که دیگر به گردن کارگری یا کارفرمایی نمی توانستند بیاندازند دیواری کوتاهتر از نوع تربیت پدر و مادر خود نیافتند و آنقدر وسواس پیدا کردند که به دنیا آوردن کودک که برای اصناف آنها مانند غذاخوردن طبیعی و ساده بود نیاز به کلی دوا و درمان پیدا کرده بود و کودکان بخت برگشته ای که پدر و مادر گمان می کردند باید در تربیت آنها سنگ تمام بگذارند و برای پیروزی در این رقابت سخت خیلی زودتر از آنها آماده شوند! کودکانی که حتی خیلی زودتر از ما، از همان ۵-۶ سالگی در این رقابت نفس گیر و ناامید کننده وارد شدند … بگذارید سرنوشت نسل بعد را پیش بینی کنیم! کثیری از این کودکان به دلیل بار مسئولیت شکستی که این رقابت برای آنها به همراه خواهد آورد، نخواهند جنگید تا شکست نخوردند! اینها تبلور ترسهای پدر و مادری می شوند که فکر می کردند بزرگترین کاووس دنیا کارگر یا کارمند ساده شدن است و حتی بدتر از آن، به سراغشان خواهد آمد! چون بخش بزرگی از این کودکان با همه هوش بالاتری که از والدین خود دارند اما خوشگذرانی و بی کاری را ترجیح خواهند داد و شک نکنید شراب و مواد مخدر به واسطه کارکرد فراموشی و فرار از احساس گناهی که در آنها ایجاد خواهد کرد حتی از این که امروز هست کسب و کار بهتری خواهد یافت! و Baby Bomber هایی بدتر از اصناف خود!

راه کار را پیش از ما آنهایی که این راه را صد سال زودتر از ما رفته اند و به بن بست خورده اند پیشنهاد کرده اند! کافی است ((بازگشت به خانه همین حالا)) یا Back Home Now را جستجو کنید! به جز گروهی از زنان ما ((آتنا و آرتیمسها)) مابقیشان می توانند اداره مهمترین سازمان در کل دنیا را با همان توانایی که مادربزرگهای ما بر عهده می گرفتند دوباره به عهده بگیرند و یادشان بیاید که خانه داری دون شان هیچ زن و مادری نیست. مردان ما به جز اقلی ((زئوس ها و آپولوها)) به خاطر بیاورند که در گذشته هیچ تفاوتی میان پیشه ور و خیاط و بازرگان و …. نبود و نظام هدفمند کائنات این تنوع را برای این بوجود آورده است که کارفرمایی و کارگری هیچ برتری را لزوما اثبات نمی کند بلکه ترکیب توآمان آن است که رفع نیازها را ممکن می سازد. هر کارگری بدبخت نیست و هر کارفرمایی دزد نیست! شاید نه از آسمان بر سرش زر باریده باشد و نه دزد بوده یا پدرش!

از ما که در این میدان وارد شدیم گذشت، کاش باور کنید ما وقتی متهمیم که برای کودکان عزیزتر از جانمان چگونه بودن را انتخاب و تحمیل کنیم و برای ایجاد شرایط آن گونه بودن آنها! خود را به آب و آتش بزنیم!! و بار سنگین مسئولیت این شرایط که با هزار بدبختی برای آنها فراهم کردیم را به دوششان بیاندازیم! بیایید در قبال فرزندانمان ارزش داوری را کنار بگذاریم و به آنها اجازه بدهیم طبیعی و بر اساس پتانسیلی که کائنات در اختیار آنها گذاشته است راه خود را بیابند و خود تصمیم بگیرند، بدون اینکه چیزی را برتر از چیز دیگری بدانیم به جایگاهی که برای آنها در نظر گرفته شده است دست یابند. می خواهد این چیز سطح تحصیلات باشد یا کارفرمایی و کارگری!

باور کنید خوشحالی چیز جز این هاست!

کلمات کلیدی