نامه‌‌ی بابایی به آیین در باب شرور و عدالت الهی

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۵ رای
Loading...

آیین من! نمی دانم وقتی می توانی این سطور را بخوانی و بفهمی دقیقا چند سال داری، بابایی!؟

حتی مطمئن نیستم که این مجال رخ می دهد یا نه! اما چیزی که می دانم این است که نوشتن، دست کم می تواند مسکن دغدغه ذهن ناآرام بابایی باشد! این روزها که مامان و من نمی دانم به دلیل آنچه می توان آن را وسواس کمالگرایی خواند یا آنچه که شاید از قلب مهربانی!! که داریم نشات می گیرد، فکر و ذکرمان این شده است که یک والد_بدون_نقص باشیم، اگرچه هر دو به تاثیرات ناخوشایند این وسواس بر حال خوب تو در آینده اذعان داریم. دیشب که تو را اینچنین آرام و گویی در آغوش خود خداوند می دیدم، معنای عقده مادر خواهی که از برساخته های یونگ است، برایم به بهترین شکل ممکن عمیق و درونی گردید! همان حوالی بود که هموندی، اینکه هر چند دقیقه – به ادعایِ او – کودکی از گرسنگی می میرد را نشانه انکار عدل الهی و حتی عدم وجود خداوند انگاشت. همزمانی این دو اتفاق باعث شد که در این چند روزه، علی رغم مشغله تدارک حضور تو، لحظه ای از ذهنم بیرون نرود که منشا این تفکر، به عنوان نوعی مسئولیت گریزی و فرافکنی آن به مراجع قدرت و رابطه آن با کودکی ما در چیست؟
می دانی بابایی! وقتی در دنیای امن رحم، بی‌اختیار، بدون مسئولیت و بدون هیچ دغدغه به سر می‌بری، بی شک، از حیثی، شیرین ترین لحظات خود را تجربه می کنی! اگرچه شاید امروز که به آن نگاه می کنی، آن را دوست داشتنی نمی پنداری، اما حتما یا تجربه کرده ای یا ملاحظه نموده ای وقتی که کسی به واسطه مواجهه با مسئولیت، تلخکام می شود ترجیح می دهد به صورت جنینی پتویی به سر بکشد و حتی شده چند دقیقه ولو ناخودآگاه به آن دوره دوست داشتنی برگردد! چیزی که با فاصله گرفتن ما از کودکی، چه بخواهیم چه نخواهیم، چه دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم به صورت فزاینده بزرگ می شود، اختیار ما و مسئولیت و تبعات ناشی از چگونگی استفاده از آن است! خلقت انسان به عنوان تنها موجودی که می تواند انتخاب کند چگونه باشد، به گواهی کتاب مقدس آنچنان باری را خوشنود می کند که او به خود از این خلقت، به طور بی سابقه، تبریک و تحسین می گوید! در کنار مخلوقاتی حداقل از حیث اندازه و اعجاب بسی بزرگتر مانند کهکشان ها و کائنات این مخلوقی که از طلوع تاریخ تا حدود عصر آن! خون ریخته و خون خورده، حقیقتاً چه معنایی می تواند داشته باشد!!؟
آنچه بابایی! معتقد است این است که به تعبیر بسیار ساده، چون خداوند اراده ظهور و بروز یافت، در قالب انسان متجلی شد! اینجاست که جانشینی خداوند قابل توضیح می شود! اما این جانشین، به طور اغلبی آن طور که باید عمل نمی کند! و نتیجه محقق، همین جهانی می شود که بی شک به همان نازیبایی می شود که در روایت کتاب مقدس از آفرینش انسان، فرشتگان را در فرا زمان، به درپیچیدن با این اراده، می کشاند! آنچه تلویحاً می توان آن را سرشت سوگناک هستی قلمداد کرد! برای من، توضیح لایب نیتس بسیار راهگشا بود. باری ترجیح داد که در کنار عالم بدون نقص ملکوت که به دلیل عدم وجود اختیار در آن خبری از سرپیچی، خونریزی و فساد نیست، موجودی بیافریند که چون خود او بتواند انتخاب کند! حتی اگر از این اختیار، سوءاستفاده کند! آیین من! اگر اکنون که این نوشته را می خوانی مانند اینجا و اکنون بابایی به نظام احسن خلقت باور داشته باشی، احتمالا تو هم معتقد خواهی بود که با اعطای اختیار به موجودی مانند ما، دنیایی بهتر از این متصور نبوده و نیست! و بی شک باری در نظام حکمی خود به این ترجیح رسیده است -از این تعابیر سطحی و کار خدایی را قیاس از خود گرفتن، ناگزیرم!- که همه این شرور و خونریزیها علی رغم تلخی و ناخوشایندی، ارزش آن را داشته است که موجودی واجد اختیار چون او، آفریده شود! اگر چه بسیاری، این سوال کلاسیک را مطرح کنند که ما به این لطف رضایت نداشته ایم! من با لبخند پاسخ خواهم داد این جبری بوده و هست! و باور دارم احد الناسی در روز واپسین به این لطف جبری اعتراض نخواهد کرد!
بابایی! من از دگر اندیشان قرائت جمله معروف نیچه ام! همان که او فریاد می زند: ((و خدا مرده است!)) قرائتی از این جمله، انسان را به این وضعیت خطیر سوق می دهد که دست از همه چیز را به خدا بستن! و از جبر و جبری اندیشیدن و از خود سلب مسئولیت کردن دست بر دارد و مسئولیت اختیار خود را به عهده بگیرد! اگرچه حدود و ثغور این اختیار برایمان اضطراب آور باشد و ترجیح دهیم که همواره در رحم جهانی که تمام مسئولیت آن را به ابر مادری همیشه گناهکار یا پدرسالاری دیو صفت فرافکنی کنیم!
این روزها با دقت و تسبیح بیشتری جمله: ((ببینیم خدا چه می خواهد را بکار می برم!)) خصوصا وقتی از طبقه یازدهم این برج به آدمها و اتومبیلها و هزاران چیز دیگر که از این ارتفاع به گونه ای دیگر به نظر می رسند، نگاه می کنم!

کلمات کلیدی