بازخوردهای جلسه‌گروه‌درمانی

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۳ رای
Loading...

در آغوش می کشمش!
یکی دو سالی است بیشتر حواسم به او است.
و یکی دو هفته ای است که به روشنی با هم به گفتگو می نشینیم! چیزی که ممکن است بیننده بیرونی آن را اسکیزوفرنی تلقی کند!
می خواهد بگوید که، مانعش می شوم!
می گویم الان فقط وقت شنیدن است. خودمان پرسیدیم! (۱)
اول یکی دو نفر سئوال را موضوع مطایبه ای می کنند و از من می خواهند که ساده تر بگویم و من ممانعت می کنم و بالاخره به جریان می افتد.
کسی می گوید: ((او تمام تلاش می کند که خاص باشد!))، من تشکر می کنم!
نفر بعدی می گوید: ((او مانند بچه ها سر چیزهایی که حتی جنبه برد و باخت ندارد، لجبازی می کند تا برنده باشد!))، من تشکر می کنم!
سومین نفر چیزی نمی گوید، من تشکر می کنم!
سعیده می گوید روز قبل گفته است، آری او معتقد بود که این آرامش برای دیگران عذاب آوری که من دارم تصنعی است و روزی سونامی آنچه ذخیره کرده ام به سراغم می آید.
نفر بعدی که مرا یک جلسه می شناسد از صداقت بی رحمانه من انتقاد می کند. او این لغت را بکار نمی برد اما برداشت من این است که او آن را قضاوت مصلبانه قلمداد کرده است، من تشکر می کنم!
نفر ششم، نظر نفر دوم را تایید می کند، من تشکر می کنم!
هفتمین نفر می گوید دانشی که من در گروه بکار می برم هنوز عمیق و درونی نشده است. و اگر اشتباه نکنم تلاش می کند که آن تصلب و استفاده از اصطلاحات قلمبه ثلمبه ام را توضیح دهد، من تشکر می کنم!
نفر هشتم می گوید که ما این سوی کسی را داریم که خوب تحلیل می کند، دانش خوبی دارد اما نمی دانیم پشت سر این ها چه چیزی است؟! من سعی می کنم توضیح دهم من از خودافشایی هیچ ابایی ندارم! اما سعیده و رضا گویا متفتن موضوعی در این کلام شده اند که من هنوز نشده ام! شاید منظور او این است که من سعی می کنم با این مانعی که در قالبی که دیگران به سادگی متوجه آن نمی شوم از این که واقعاً که هستم فرار کنم. نمی دانم!
نفر بعدی نیز بر روی آنچه او اطلاعات وسیع!! می خواند انگشت تاکید می گذارد و چیزی شبیه آنچه سعیده روز قبل گفته بود را تکرار می کند! او می گوید تلاش من این است که با این کار نشان دهم که هیچ مشکلی نیست اما هست!
بازخوردی که از نفر دهم می گیرم، بسیار مادرانه است. او می گوید به من حس خوبی دارد! او آن وجه درگیری شبانه روزی من در مسائل مطروحه در گروه را می بیند! و کمی تعریف و … ، من تشکر می کنم!
رضا با حسی برادرانه می گوید: ((نعیم به تو هدیه می دهم! و از دیگران می خواهد که به او بازخورد دهند)) من می اندیشم که شاید رضا می خواهد زندگی زیست نشده من را در بازخوردهایی که دیگران به او می دهند جستجو کنم. آنچه بیشتر برداشت می کنم: ((امنیت دادن به دیگران برای حرف زدن یا وجه حامی گری است که من ضعف آن را در خودم می پذیرم)) و رضا در قالبی شبیه به این به من بازخورد می دهد: ((نعیم! تو آدم صادقی هستی! خیلی صادق! اما زبان بدنت! کلماتت و خلاصه مجموعه تو به آدمها ادعا را تداعی می کند! ممکن است همین حرفی که تو می زنی را ده ها نفر دیگر بزنند اما وقتی تو می زنی شاید ناخواسته به دیگران ادعا را منتقل می کنی و ادعا و صداقت با هم نمی خواند!)) بعد از جلسه کتاب درمان شوپنهاور، اروین یالوم به من می دهد! و من رابطه خوابی که چند روز قبل دیدم را با این رویا تحلیل می کنم. و نکته جالب تری که می بینم شاید ارتباطی است که کم شدن بیش از ده کیلو از وزنم در مدت کوتاهی است که اگر تحذیر دیگران نبود آن را مانند همیشه به خواسته اصیلی که بدن در خدمت برآورده کردنش درآمده بود نسبت می دادم! دکتر امروز با دلسوزی می گوید این تشنگی استسقا گونه و تکرر ادرار و این کاهش شدید وزن می تواند نشانه قند باشد! و مانند همیشه این روزها هیچ چیز در من ذره ای جابجا نمی شود! و تصویر لاک پشت بزرگواری که به زعم خودم شده ام و به زعم سعیده و دیگران تصنعی است به جای نگرانی خنده ناخواسته ای بر لبم جاری می کند! دیروز به مامان می گفتم که اگر قرار باشد با آنچه از آن می ترسم آزمون شوم یکی از معدود چیزیهایی که می تواند مرا از لاک تسلیم یا آنچه دیگران استیصال می خوانند خارج کند: شاید ((آلزایمر)) باشد!
و واژه های کلیدی این روزهای من شاید: همزمانی، منطق، فلسفه، عشق آگاپه ای، فناپذیری، مواجهه با وسواس مفید بودن، دیونوسوس، آیرون جان، آلزایمر، سایه، سی پنج سالگی حتی اگر دو سال بعد باشد! و تسلیم و تسلیم و تسلیم و ترانه ای که این روزها وقتی نوش می کنم گویی خودم نوشته و خوانده ام: ((نه اینکه بی خیال مزرعه باشم! دیگه از باد پاییزی نمی ترسم … ))
————————–
پی نوشت:
(۱) سئوال این بود: ((که من تلاش می کنم که نشان دهم چه چیزی هستم که نیستم تا پنهان کنم چه چیزی نیستم که هستم!))

کلمات کلیدی