مردِ مرد، زنِ زن

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۳ رای
Loading...

پر بیراه نیست اگر تعریفم از زن و مرد را به قبل و بعد از دیدن کتابهای ((مرد مرد)) رابرت بلای و ((ژرفای زن بودن)) خانم مورین مورداک – که با کمال احترام به ایشون اسمش رو ((زن زن)) گذاشتم – تقسیم کنم. امشب توضیحی روی مطلب طنزی که احتمالا شنیده ای مجددا دعوایی وایبری به راه انداخت که بد ندیدم جمع بندی فعلی ام رو بر اساس دانش تا اینجا و اکنونم ارائه کنم با این نیت که حداقل سئوالی در ذهن دوستانم ایجاد کرده باشم.
مطلب طنز (۱) به این شکله که خانمی به مشاوری مراجعه می کنه و از او راهکاری می خواهد تا از همسر ایده آل ش – که همه آنچه که معمولا خانمها از همسرانشان می خواهند و ندارند را یکجا دارد – چگونه به نحو شایسته تشکر کند و در کمال تعجب مشاور می گوید که بلافاصله از شوهرش طلاق بگیرد! با این توجیه که: ((ما مردها تا کاسه ای زیر نیم کاسه مان نباشد اینگونه نمی شویم!!)) توضیح من این بود که مرد ایده آل جمهور زنان امروزی به هیچ وجه مورد رضایت غریزه آنها نیست!! از تئوری خانم مورداک از یونگین های مشهور معاصر کمک گرفتم و توضیح دادم که نسل زنان معاصر ما که از مادران ما شروع شد، به دلیل ظلم تاریخی پدرسالارانه ای که تجربه کردند، ترجیح دادند مردانی را تربیت کنند که کم خطرتر باشند و نتیجه آن مردانی شد که به اصطلاح رابرت بلای ((مردان نرم)) نامیده شده اند. این مردان به خوبی در کنترل مادران خویش قرار گرفتند! بسیاری به دلیل قفل ناخودآگاه مادرانشان –چیزی که یونگ آن را عقده مادر می نامد- یا اصلا به ازدواج تن ندادند یا بعد از ازدواج به هزار و یک دلیل که یک دلیل مهم آن همین وابستگی به مادرانشان است و مابقی در یک توصیف خلاصه می شود: ((مردان بی مسئولیت!)) هیچگاه مورد رضایت زنان قرار نگرفتند! مردانی که رابطه جنسی می خواهند اما تعهد نمی خواهند! مردانی که گاهی در دام ازدواج هم می افتند اما زنانشان درگیر معیشت و مدیریت زندگی می شوند! مردانی که حتی از تعهد فرزند نیز طفره می روند! برای آن دوستان توضیح دادم که مرد خوب، مرد مرده است! شاید در ظاهر یک جمله باشد اما با پارادایم جمهور زنان هم نسل من مطابقت دارد! بگذریم از توضیحاتی که در خصوص تفاوت روشهای زنانه (بخوانید آنیمایی) و مردانه (بخوانید آنیموسی) رد و بدل شد و به واسطه پدیده شگرف همزمانی پیامی دریافت کردم از تلاش طوفان و آفتاب برای درآوردن لباس پیرمردی و این که کدام موفق شد و این که این دو نماد هر کدام از این روشها هستند و (۲) … . در توضیحات وایبری که میان من و آن سه چهار دوست رد و بدل شد من از کلمه تابعیت و مستحیل شدن زن در مرد استفاده کردم که بعد از پایان بحث مرا به شدت به فکر فرو برد که آیا این مستحیل و مندک شدن که اراده کردم و یا چیزی شبیه آنچه در قرآن من مترادف این معنا برداشت می کنم –جایی که باری می فرماید: الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ (۳)- آیا یک سویه است که در همین افکار بودم که ناخودآگاه تصویر امیرالمومنین (ع) پیش رویم قرار گرفت که در رحلت بانوی خود آن گونه غزل سرایی می کند (۴) و این تحلیل را یک فرایند دو سویه اما به دو شکل مختلف استنباط کردم.
یاد سفر قهرمانی مرد افتادم که بعد از دزدیدن کلید استقلال روان خود از زیر بالش مادر و پس از مرحله مهم بعدی که آشتی روانی با پدر باشد ناگزیر برای مرد شدن، نیاز به ملاقات با شاهدخت است، حتی پیش از سوار بر اسبهای قرمز و سفید و مشکی شدن و ملاقات با پادشاه!
جمع بندی آن که ما انسانها برای کامل شدن ناگزیرم از شناخت هر دو وجه زنانه و مردانه روانمان و شاخصه بیرونی آن نگاه ما به جنس مخالف است. هر چه این تفاوت ها قابل استفاده تر در مقتضیات تصمیم گیری به صورت خودآگاه باشد معنای واضح و آشکار آن شناخت، پرورش و تسلط ما بر این قابلیت هاست. هیچ راه شناختی برای این بخش ناشناخته روان ما وجود ندارد جز جنس مخالف و این همه قواعد و قانون که راه فرار را بر ما می بندد شاید همین باشد که ما از این سختی همواره فراری هستیم و فرار و اجتناب مهمترین مانع این سفر روانی مهم است. این که یاد بگیریم در مقتضایی باید احساس و گرمی را به خدمت بگیریم و در مقتضای دیگر منطق و خشکی و … همه و همه با شناخت و توان خودآگاه ما در به خدمت گرفتن این دو بخش متفاوت و متضاد روان ما بر می گردد. و بلوغ زمانی محقق می شود که ما بتوانیم با تضادها زندگی کنیم و معنای آن را متفاوت از انتخاب این یا آن درک کنیم!

————————–
پی نوشت:
(۱) زنه میره پیش کارشناس خانواده، میگه: آقای دکتر؟ شوهر من خیلی ماهه، خیلی خوبه. چه جوری ازش تشکر کنم؟؟ کارشناس: شوهرتون تو کار خونه بهتون کمک میکنه؟ زن: بله, همیشه. کارشناس: براتون کادو میخره؟ زن: بله! خیلی زیاد. کارشناس: هر چیزی که لازم دارید براتون تهیه میکنه؟ زن: بله آقای دکتر! کارشناس: شما رو مسافرت میبره؟ زن: بله! کارشناس: نیاز نیست ازش تشکر کنید. همین الان طلاق بگیرید!!!! زن: واه! چرا؟ کارشناس: چون ما مردا تا ریگی تو کفشمون نباشه، اینقدر خوب نمیشیم.. والا …..
(۲) روزی باد به آفتاب گفت: من از تو قوی ترم. آفتاب گفت: چگونه؟ باد گفت آن پیرمرد را می بینی که کتی بر تن دارد؟ شرط میبندم من زودتر از تو کتش را از تنش در می آورم. آفتاب در پشت ابر پنهان شد و باد به صورت گردبادی هولناک شروع به وزیدن گرفت. هرچه باد شدید تر میشد پیرمرد کت را محکم تر به خود می پیچید. سرانجام باد تسلیم شد. آفتاب از پس ابر بیرون آمد و با ملایمت بر پیرمرد تبسم کرد و طولی نکشید که پیرمرد از گرما عرق کرد و پیشانی اش را پاک کرد و کتش را از تن درآورد. در آن هنگام آفتاب به باد گفت دوستی و محبت قوی تر از خشم و اجبار است. این تفاوت تواناییهای زنانه و مردانه است. شب بخیر!
(۳) آیه ۳۴ سوره نسا
(۴) حبیبوا لیسَ یا دِلهو حبیبوا، وَ ما لسواهو فی قلبی نصیبوا، حَبیبو الغابعن عینی و جِسمی و عن قَلبی، حبیبی لا یَغیبوا

کلمات کلیدی