
مثل دیروز اسنپ و سایر سرویسدهندگان علیرغم افزایش ۴۰درصدی کرایهها، رانندهای ندارند! ماشین هم که از پارکینگ به این سادگیها بیرون نمیآید. دل را به دریا میزنم و پیاده عازم محل کار میشوم. از سرما و پیامدهای آن که بگذریم با این سطح یخزدگی حقیقتا این سفر خطیر است. پس از حدود یک ربع پیادهروی به سر اتوبان میرسم. در اتوبانی که همیشه آنقدر از ترافیک مملو است پرنده پر نمیزند! ماشینی که شبیه به ماشینهای معمول مسافربری نیست مرا سوار می کند. در دلم ضمن خدابیامرزی برای پدر و مادر راننده میگویم هرچه بگیرد میصرفد! نزدیک مقصد که میرسیم از راننده کرایه را میپرسم. او میگوید قابل ندارد و صلوات بفرست. با خود میگویم شاید اشتباه شنیدم وقتی که دیگر باید پیادهشوم مطمئن میشوم که هنوز آدمهای مهربان هستند حتی اگر کمند!! در این فکرها بودم که کسی را دیدم که با چوب دستی درختانی را از زیر بار برف میرهاند، او را نیز تقدیر میکنم. یادم افتاد که دیشب در اثنای برف بازی وقتی میکوشیدم که لیز بخورم کسی بدون درخواست من خیلی خالصانه به من کمککرد و حتی منتظر تشکر من نیز نماند. الان که بهتر تامل میکنم گمان میکنم که اگر فقط کمی دقت کنم موضوع خوب کم نیست.
پینوشت:
دیروز در گروهی بحثی با موضوع تفاوت فرهنگی میان ما و غربیان درگرفته بود. دوستی با استناد به تصویری که در آن شخصی چتر خود را بر روی سانروف باز ماشینی زیر برف و باران قرار داده بود تا درون ماشین از خیسی در امان بماند، مدعی بود که ما یک قرن فاصله فرهنگی داریم. من توضیح میدادم که همه جا آسمان همین رنگ است و به مانند هرم هر دو طایفه را داریم. در قاعده هرم اکثریتی را داریم که منافعشان را گاهی به اعتنا به غیر تعقیب میکنند و هر چه به طرف راس آن پیش میرویم حرکات و سکنات آدمیان بیشتر فضیلتمحور میشود. من نیز خبری که چند پست قبل تر توسط دوستی دیگر به اشتراک گذاشته شده بود را شاهد گرفتم که اکثریان ما آدمیان شبیه همینهایی هستیم که به دلیل تخفیف بیشتر بر روی نوتلا با یکدیگر دعوا میکنیم و کار به پلیس میانجامد. این توضیح با واکنشهای متفاوتی روبرو شد اما اتفاقات امروز مرا بر ادعای خود مصرتر کرد. تئوری من مستظهر به خاطرات بسیاری از کسانی که در هوای غرب نه به عنوان توریست بلکه به عنوان یک شهروند نفس کشیدهاند.
هر اتفاقی که میافتد به روشنی تفاوت میان ما آدمیان را بر آفتاب میافکند. در همین بارش سنگین برف روز گذشته و پیامدهای امروز آن دو گونه رفتار را شاهدیم. عدهای که به فکر بهرهبرداری بیشتر از این فرصت هستند و فایدهگرایانه به آن مینگرند که تعدادشان اندک نیست و با افزایش کرایهها و ایجاد بازارسیاه از آن منفعت میجویند و عدهای که شاید تعدادشان اندک باشد اما حال آدم را تا مدتها خوب میکنند. آنها از این فرصت، بستری برای خدمت بیشتر به سایرین میسازند. اگرچه ما لاجرم به یکی از این دو گروه متعلقیم اما چه خوب خواهد بود که در نشر آنچه از این زیباییهای رخ میدهد ولو اندک، کوتاهی نکنیم.
ثبت ديدگاه