غریزی بودن!

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۳ رای
Loading...

چند وقت پیش سئوال معمول ازداوج کردی؟ رو از یکی از بستگان پرسیدم. یه نگاه تقریبا عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت نه هنوز گول نخوردم. شک ندارم این دوست داشتنی بیشتر قصدش طنز بود اما این جمله از دو سه هفته پیش جرقه ای در من روشن کرده که بهانه نوشتن چند سطر بعد من می شود.
تا شاید چند ماه گذشته، لغت غریزی و طبیعی برای من کمی بار منفی داشت اما امروز واقعا دیگر اینگونه نیست. به نظرم آدم ها از وقتی غیر طبیعی شدند بسیاری از مشکلات رقم خورد. – یادآوری می کنم که من از عاشقان تکنولوژی و گجت ها هستم پس از آنچه در پی می آید را به معنای انتقاد سازنده بیانگارید! – تا قبل از اینکه مرحوم ادیسون موفق به اختراع ارزشمند الکتریسیته بشود آدمها مانند مرغها ساعتشان با خورشید تنظیم بود! صبح زود پا می شدند و یکی دو ساعت بعد از غروب آفتاب می خوابیدند. آن یکی دو ساعت آنقدر خالی بود که برای با ثمر کردن آن دور هم جمع می شدند به قول قدیمی ها شب چرز می خوردند و خوش بودند. اما کم کم آدمها مدرن شدند! مدرن یعنی عاقل! زندگی مدرن ملزومات خودش را دارد! تو برای رفتن به سر کار باید روزی دو ساعت تو ترافیک باشی! صبح تا شب کار کنی که یک خانه سه خوابه بخری! برای بچه ای که پس از ده سال ازدواج در مورد آن تردید داری! بعد تمام درآمدت را خرج قسط های آن خانه کنی! قبل از طلوع آفتاب بروی و بوق سگ برگردی! تا خانواده ات! را خوشحال کنی! اما نه تو راضی هستی نه خانواده ات! نه ترافیکی که برای یکدیگر ساخته ایم! به خودمان می آییم می بینیم شده چهل سالمان و هیچی به هیچی! دستاورد داریم اما شادی نداریم! اما داستانمان داستان درختی است که شته ها از یک سو بالا می روند و از سوی دیگر پایین می آیند! آنهایی که در صف بالا رفتن هستند از آنها که از این سفر برگشته اند می پرسند چه خبر!؟ آنها شجاعت لازم را ندارند که بگویند هیچ خبر! ترسوها می گویند خودت باید بری و تجربه کنی! البته آنها بی تقصیرند! حتی اگر یک شته شجاع هم پیدا شود و بگوید هیچ خبری نیست کسی گوشش بدهکار نیست و می خواهد خودش تجربه کند! اگر بد است این صف طولانی چیست! خودش رفته حالش را کرده نوبت به ما که شده است آسمان تپیده است! خواسته یا ناخواسته بچه دار هم که می شویم چون انگیزه ای نیست، خواسته یا ناخواسته به او زخم می زنیم و زخم هم که مسری است و وقتی شهر پر می شود از آدمها زخمی! همه به هم زخم می زنند! آدمهای زخمی که مثل زامبی ها همدیگر را می خورند! دنبال بهانه ای می گردند که یا از کارشان بدزدند یا از تو بیشتر از حقشان بگیرند یا … . قبلا هر خانواده در یک وجب جا چند بچه داشت! اما الان بچه ها حریم خصوصی لازم دارند! قبلا بچه ها بودند که هم دیگر را بزرگ می کردند اما امروز مادر کار می کند تا خرج مهدکودک بچه را درآورد! چون خانه داری و تربیت بچه مصداق زن مدرن نیست! بچه به پدرش می گویم عمو و به عمویش می گوید پدر!! نسل نسل پدران غایب است! پدرانی که فداکاری می کنند تا برای بچه هایشان پول درآورند تا خواسته هایی که واحدهای مارکتینگ غولهایی تجاری تقاضایش را در ما ایجاد کرده اند را بخرند! تا خوشبختشان کنند! قبلا بازی ها یک نفره ای وجود نداشت اما امروز بچه ها ترجیح می دهند یا تکی بازی کنند یا با کسی مثل کامپیوتر بازی کنند که خودشان قدرتش را تنظیم می کنند! ما آدمها مدرن دستاورد داریم! داریم دقیقا مطابق چشم اندازهای ما در نقطه ای مقابل غریزه و طبیعتمان عمل می کنیم! اما چرا خوشبخت نیستیم! شصت سالمان می شود بچه هایمان رهایمان می کنند! چون از ما محبتی ندیده اند! اما از آنها دلگیریم چون ما هم از آن محبتی ندیده ایم! همه زندگیمان را خرج آن توله سگ ها!! کرده ایم اما آنها تصمیم گرفته اند ما را که بدنمان به خاطر شصت سال کار کردن در سی سال! به هزار بیماری دچار شده است به آسایشگاه ببرند! لامصب خرج خانه سالمندان نیز بسیار بالاست! بهتر است اقدام به خودکشی داوطلبانه کنیم! خدا هم که جوان سالم را می برد و آدمهای اینقدر بیمار را غیرقابل ردیابی کرده تا عذراییل ردشان را نزند!! می میریم اما حتی دوستانمان وقت ندارند که بیایند سر قبرمان! خدا بیامرزدش! دستش از دنیا کوتاه شده! رفتن و نرفتن ما چیزی را عوض نمی کند! از همین جا فاتحه ای حواله اش می کنیم! کل این ۵۰– ۶۰سالمان را دویده ایم! برای آنکه پول درآوریم! تا به آنها که دوستشان داریم و دوستشان نداریم ثابت کنیم که ما فلانیم و بصاریم! به قول علمای مارکتینگ همه آرزوهای ((من واقعی)) مان صرف تحقق ((من ایده آل)) یا ((دیگران ایده آل)) ی شد!
خیلی هامان از ابتدای قید موضوع مسئولیت پذیری تشکیل یک خانواده را زدیم!
بعضی ها مان قید بچه دار شدنمان را!
بعضی هامن فیلمان یاد هندوستان کرد تا با یک یا چند آدم پوست و انضمامی دیگر شاید این پوچی را جبران کنیم! اما نشد که نشد که نشد!

((عاشق شو ورنه روزی کار جهان سرآید؛ ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستیِ)) حافظ، شاید پس از این پوچی حماقت باشد! به قول بزرگترهایمان گشنگی که بکشیم عاشقی فراموشمان می شود! وحتی خود حافظ گاهی از فرط دشواری اعتراف می کند که ((چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود! نداستم که دریا چه موج خونفشان دارد))

باید طبیعی زندگی کرد! منظورم دقیقا کاری که بعضی از دشمنان تکنولوژی مثلا در فلان کشور آفریقایی کردن نیست که همه تراکتورها را آتش زدند چون معتقد بوند که بیکاری از همین ها آمده است! منظورم دقیقا بهره برداری از تکنولوژی است نه غلامی آن! باید عاشق شو! بی پروا! باید با دل عاشق شد! باید برنامه داشت! تمام آنچه برایمان غریزه کرده است هدفی داشته است و ما انسانهای انضمامی قرار است از این مسیر قرار است چیزهایی بیاموزیم! قرار است به ناراحتی نقطه امن رحم مادرمان را ترک کنیم و بیایم در جایی که امنیت در آن وجود ندارد! تا ماه انگشتمان را بخوریم تا شاید احساس امنیت کنیم، هر وقت ترسیدیم گریه کنیم تا مادرمان بیاید و با او احساس آرامش کنیم! بزرگ شویم! مادرمان در آغوشمان بگیرد! شیرمان بدهد! بزرگ شویم! از پدرمان تایید بگیریم هویتمان را از او بیابیم! وقتی غریزه در ما فعال شد ازدواج کنیم! -بگذریم که بچه های امروز قبل از این جسما بالغ شوند عقلا بالغ می شوند!- در همان اوایل بلوغ! تا نیازهای جنسیمان در زمان مناسب ارضا شود! تا در زمان مناسب بچه دار شویم! با بچه هایمان بزرگ و بزرگ تر شویم! بالغ شویم! نوه دار شویم! کم کم توانمان را از دست بدهیم و پیر شویم! اما موقع مرگ وقتی مرور می کنیم ببینیم عمرمان را صرف چه کردیم! صرف داشتن یک نسل سالم یا یک ؟

امروز هشتمین سال ازدواج مونه، نگاه می کنم روزهای پر افت و خیزی داشتیم اما از ازدواجم راضیم! از عاشقیم علی رغم همه هزینه هایی که برامون داشته راضیم! خوشحالم که علی رغم همه این سختیها دووم آوردیم و موندیم! خوشحالم که به دستور حافظ عمل کردم! خوشحالم هنوز وقتی آهنگ های سیاوش قمیش رو گوش می کنم حالم عوض میشه! خوشحالم هنوز وقتی می بینمت حس خوبی بهت دارم! خوشحالم که با اشتیاق میام خونه و خوشحالم که خوش حالم! خوشحالم اگرچه خیلی از اون چیزهایی که شاید عشق در نگاه اولمون باهاش رقم خوررد از بین رفتن اما ما هنوز هزار بهانه برای دوست داشتن هم داریم! اگر چه هنوز تو خیلی موارد با هم توافق نداریم اما می تونیم با هم مدارا کنیم! خوشحالم که به تفاوتهامون احترام می گذاریم! خوشحالم اگر چه ممکنه دعوامون بشه اما یاد گرفتیم چه جوری بحران رو مدیریت کنیم! خوشحالم!
سالگرد ازدواجمون مبارک و به امید هم مسیری و تاکید و تمرکز روی مسیری که در پیش رو داریم …

کلمات کلیدی