
تا حالا به یه گربه آنقدر نزدیک نبودم و اون با هام آنقدر احساس صمیمیت نکرده که زیر صندلیم با این همه تماس و سر و صدا به این راحتی بخوابه.
صبحها که از کنار پارکساعی رد میشم یه دختر خانمی هست که میتونی ساعتت رو باهاش تنظیم کنی. به گربههای کنار پیادهرو پارک غذا میده و راس ٧:۵٠ دقیقه یه بچه گربه مشکی رنگ یکم درب و داغون رو روی دامنش میشونه و در حالیکه ناز و ضدعفونیش میکنه بهش غذا میده. نکته جالب برای من در این مدت اینه که کلاغها غذای گربهها رو میدزدند و من به عنوان یه کهنالگو به خودم میگم چرا هیچکس به فکر کلاغ ها نیست؟ اگر بحث زبون بسته و موجود زنده بودن باشه که اونها هم هستند! شاید به دلیل شایعاتی باشه که پشت سر این زبونبستهها در خصوص خیرچینیشون باشه که در ناخودآگاه جمعی ما انباشت شده. به نظر من کسی که به کلاغها که هیچ وقت نمیگذارند اینقدر بهشون نزدیک بشیم غذا بده خالص ترین طرفدار و حامی حیواناته!
حمایت از حیوانات
ثبت ديدگاه