کرم شب‌تاب بودن!

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۳ رای
Loading...

پیامی که در این دو روز گذشته به تواتر دریافت کردم و احتمالا بسیاری از شما نیز آن را دریافت کرده اید، به شدت مرا متاثر نمود،
در این پیام همه را به عدم مراجعه به پمپ بنزین ها در دهم اسفندماه ۹۳ فراخوانده است و نتایج بسیار جذابی برای این موضوع پیش بینی کرده است!
جالب این که آنچه در مطالعه این پیام در وهله اول و ناخودآگاه به ذهن همه ما متبلور می شود خیلی متفاوت نیست!

هفته گذشته به دلیل مه آلودگی رشت، تلاشهای خلبان پرواز ما ناموفق ماند و ما به تهران بازگشتیم. خلبان پس از فرود در فرودگاه مهرآباد با توضیح اینکه تمام تلاشش حفظ سلامتی ما بوده است مسئولیت ما را به هماهنگی کننده فرودگاه سپرد. این مسئول محترم نیز با توضیح اینکه امکانی برای عزیمت مجدد مسافرین این پرواز در نوبت دیگر مثلا چند ساعت دیگر به رشت نیست تقاضا کرد که مسافرین هواپیما را ترک کنند! یکی دو نفر در ابتدای هواپیما به قوت به این بی موالاتی و بی توجهی به حقوق مسافرین اعتراض کردند ولی آنچه به ذهن من و سایرین و حتی خود اعتراض کننده ها متبلور شد خیلی متفاوت نبود، کما اینکه اعتراض کنندگان در صف ابطالِ بلیط، جز سابقون بودند!

مثال‌های دور و نزدیک متعددی در این گروه بندی در ناخودآگاه جمعی همه ما ایرانیان هست! و این ضعف هیچ جای افتخار ندارد اما هر وقت بحث های شبه داخل تاکسی در می گیرد، چه در مهمانی ها، چه در کلاسها، چه در جلسات و یا … آنچه همیشه حال مرا بد می کند این است که متکلم وقتی با خنده و با رویکرد فرزانه پنداری به سایرین در خصوص ضعف های متعدد فرهنگی ایرانیان سخن می گوید در میان خنده مخاطبین این ذهنیت در من قوت می گیرد که مگر متکلم و مخاطبین غیرایرانی هستند که اینگونه به سان تافته جدابافته به نواقص فرهنگی سایرین!!!!!! که خودشان به هیچ وجه به آنها تعلق ندارند انتقاد می کنند! و جالب تر آنکه خود را از این نواقص شنیع متبری می دانند؟!!

این دو پدیده مرغ همسایه غاز پنداری و در عین حال تافته جدابافته پنداری در کنار همه خود داف پنداریهایی که داریم از ما چیزی ساخته است که آنچه خوبان همه دارند را نداشته باشیم! شاید فاصله مردان و زنان سپهری که من و قریب به اتفاق هم نسلان من باشیم و مردان صنعتی که پدران ما باشند همین است که پدران ما کوچکترین نقش ها را با افتخار می پذیرفتند و مسئولانه انجام می دادند و به سادگی می توانستند به سان زنجیری مستحکم و متحد درآیند و ما به هوای به دست آوردن نقش های اول نمایشنامه های تخیلی و بسیار دور از دسترسی که حتی حال نوشتن را نداشتیم و فقط به آن فکر کردیم! کنار گود نشستیم و ساعتها در مذمت این نقشهای ناچیز، داد سخن سر دادیم و از انجام آنها با هر بهانه و به هر تقدیر شانه خالی کردیم و بسیاریمان حاضر شدیم بیکار باشیم اما به کاری جز کاری شایسته!!! تن ندهیم و اگر مجبور هم شدیم به نق دائمی که ویژگی دیگر سپهری هاست مشغول شدیم! و حواسمان نبود که هر چه بیشتر انتقاد می کنیم ترسمان از عمل بیشتر می شود!

چندی است که در تلاشم مانند اصناف خود، کمتر به دنبال تحولات عظیم و غیرقابل دسترس که ذهن های سپهری که آنها را می سازند تا از صدا کردنشان – اجرا کردنشان- فرار کنند باشم. به این نقطه رسیده ام که من با همه ناچیزی که در این کائنات، اگر بتوانم به سان کرم شب تابی فقط تا چند میلیمتر آن طرف ترم را فقط برای راه رفتن خودم!! روشن کنم نقش و ماموریت خود را در این زنجیره بزرگ و بی نیاز متشکل از مخلوقات اعم از انسانها و … در ایفا کرده ام و این باعث شده است که اضطراب نفر اول بودن را کم کم با منحصر به فرد بودن – خود بودن فارغ از رتبه بندی های معمول نظام های پدرسالارانه- عوض کنم.

کلمات کلیدی