زندگی کامل، زندگی با مالکیت سایه

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۳ رای
Loading...

خیلی وقت نیست (۱) که از آدمهایی که حرصم می دهند فرار نمی کنم!
تازگیهای زل می زنم توی چشمشان و می بینم چه چیزی در آنها مرا عصبانی می کند!
از این مواجه چیزهای جذابی کشف کرده و می کنم!
چند گروه آدم، مرا خیلی عصبانی می کنند و مهمترین آنها، آدمهای بی عرضه!
اول فکر می کردم که چه اشکالی دارد که من از آدمهای بی عرضه متنفر باشم اما کم کم که سعی کردم با این تئوری: ((که چه بخواهیم و چه نخواهیم همه چیز در درون ماست!)) همدل شوم، به روشنی و تدریجا مواهب حتی به ظاهر بی ارزش ترین و گاهی ضدارزش ترین چیزها را در میابم.
به گذشته که نگاه می کنم خداناباوران بیش از همه مرا عصبانی می کردند! اما امروز اینگونه نیست! فکر نمی کنم عمق دینداریم از گذشته کمتر شده باشد اما آنچه یافته ام این است که امروز ایمان نصف و نیمه ای که دارم به با تردیدهای دیگران دچار لرزش می شود ولی فرو نمی ریزد و حتی اگر فروبریزد بازسازی این بنا آن را زیباتر خواهد کرد! این جمله برای من شفابخش است که هر گناهکار گذشته ای دارد و هر مومن آینده ای! و احتمالا این چیزی بوده است که در گذشته مرا عصبانی می کرده است! ترس از دچار تردید شدن و خداناباوری!
در مورد خیلی دیگر از ویژگیهای که روزی آنها را مذموم می دانستم و سعی کرده ام از آنها فرار کنم نیز کم کم مواهبی را یافته ام، چیزهایی مثل مستبد بودن، خسیس بودن، خودخواه بودن، متکبر بودن و … و چیزی که این روزها مرا خیلی درگیر کرده است ((بی عرضگی)) است! چیزی که تمام عمر از آن فرار کرده ام و آدمهای متخلق به این صفت مرا هنوز نیز عصبانی می کنند! روزهاست در دو سه نفری که من این ویژگی را روی آنها فرافکنی کرده ام عمیق شده ام و هر روز چیزهای باارزش تری از بی عرضگی یا حداقل حس بی عرضگی می یابم! حداقل موهبتی که پذیرفتن بی عرضگی دارد، کمی تواضع و گاهی بی تفاوتی از قضاوت دیگران است. امروز وقتی که سعی کردم قبل از فکر کردن در مورد بی عرضگی ارزش داوری و قضاوت را متوقف کنم دریافتم که من نیز مانند تمام انسانها در خیلی از رشته ها بی عرضه ام و کمال گرایی افراطیم با این پذیرش می تواند سر به بالین آرامش بگذارد. از سوی دیگر همین تلاش برای بی عرضه نبودن مرا به سویی سوق داده است که در خیلی از زمینه ها تلاش بیشتر کنم و این فرار از بی عرضگی برای من موهبتهای فراوانی داشته است. امروز با تمام وجود دریافته ام که کار دنیا (۲) با نبود من و هیچکدام از دیگران در هر مرتبه و مقامی که هستیم لنگ نمی شود و معراج من این است که در جایی که هستم تمام توانم را به کار ببندم نه برای اول شدن! بلکه برای به منحصه ظهور رساندن فردیت و یگانگی خود و این می تواند با بی عرضگی در بسیاری از زمینه ها همراه باشد و البته تعادل در نقطه ای از الاکلنگ فراهم خواهد آمد که بی عرضگی در کنار توانمندی هر دو بدون باارزشی قرار می گیرند.

————————–
پی نوشت:
(۱) درست بعد از دیدن اون خواب و شروع به مطالعه کتاب جوجه اردک زشت درون دبی فورد
(۲) نظام کائنات

کلمات کلیدی