با داریوش شایگان

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۳ رای
Loading...

به خیال اینکه شاید بتوانم ترافیک را جا بگذارم، خیابان فرعی کم رفت و أمدی را انتخاب می کنم اما وقتی مثل همیشه که تقلاهای ناصبورانه می کنم به باطل بودن أن خیال پی می برم! لبخندی می زنم و یادم میافتد که تهدید ترافیک فارغ از همه هزینه های زمانی، مالی، روانی و … قطعاً برای من فرصتی مغتنم بوده و هست! همه این سالهایی هزاران ساعت سخنرانی نوش کردم … نگاهم به اتومبیل کناری می افتد، به گمانم رادیو گوش می کند …،

ناگهان أخرین تقریرهای سروش دباغ در دوازدهمین و أخرین جلسه دوره بازخوانی أثار فارسی داریوش شایگان نظرم را جلب می کند. او در کتاب در جستجوی فضاهای گمشده می کوشد مقایسه ای بین معماری به تعبیر او بهشت سای شهری مثل أصفهان در قرن ١۶ و پاریس قرن ١٩ از یک سو و رند نظربازی که خروجی نظام نوع اول می شود و … . به این می اندیشم که ما که به تعبیر شایگان در دوران مدرنیته در تعطیلات تاریخ به سر می بردیم اگر همین قدر مشارکت را هم نداشتیم، اگر اتوبان نداشتیم، اگر مجبور نبودیم برای رفتن به دفتر کار در طبقه یازدهم یک برج در مرکز شهر و احتمالا یک لقمه نان روزی دهها کیلومتر و ساعتها در ترافیک باشیم، حتی اگر این إمکانات تکنولوژیک که لحظه ای جدایی از أنها برای ما متصور نیست، نبود أیا حال ما از این که هست بدتر بود؟ به این می اندیشم که پدر بزرگ من که پیاده به محل کارش می رفت، نه یونگ را میشناخت و نه کانت را! چه چیز از من کمتر داشت؟ به این فکر می کنم که اگر همه ما دهها میلیون نفری که در تهران زندگی می کنیم اگر به جای این همه تراکم، در سراسر ایران به این بزرگی بهتر پخش می شدیم شاید نه این ترافیک بود! نه این ألودگی! نه این سطح پایین رفاه از میزان فضائی که در اختیار داریم تا هزار و یک نکته دیگر و …
افکارم پاره می شود! چند دقیقه ای را که از دست داده ام را به عقب بر می گردانم و به نوش کردن دوره بر می گردم! یادم می افتد که درد عادی می شود برای جماعات بیمار! ناگهان منتقدی أصفهانی از سروش دباغ می پرسد که کدام أصفهان را شایگان در این کتاب توصیف کرده! أصفهان در روح و محتوا هیچ فرقی با پاریسی که شایگان أن را زیبا اما بی روح می دارند ندارد!! همزمان به توضیح سروش در پاسخ به این نقد و تصویرم از به اصطلاح مسلمانی مان از پیش چشمم عبور می کند! چیزی که جز یک برچسب نیست!
لحظه ای درنگ می کنم! ناگهان قضاوتی که تا چند دقیقه پیش به سادگی انجام می شد، دشوار می نماید! بین سنت‌گرایانی که منتقد شدید مدرنتینه هستند و نواندیش انی که می کوشند بین این دو سپهر متفاوت أشتی برقرار کنند!
ناگهان آیه ٩۶ سوره اعراف در چراغهای ترمز صدها ماشین کلافه روبرویم نقش می بندد: (( اگر اهل (آن‏) شهرها ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند، بر آنان (درهاى‏) برکاتى از آسمان و زمین مى‏گشودیم‏، ولى (آیات و پیامهاى ما را) دروغ انگاشتند، آنگاه به خاطر کار و کردارشان ایشان را فروگرفتیم‏.))
و یادم می افتد که هویت‌ چهل‌ تکه ای که شایگان می گوید چیزی شبیه به همین است! ما نه اینیم و نه آن اسکیزوفرنی فرهنگی!!
اما با شایگان در این تاسفی که بر به اصطلاح عقب‌افتادگی مان می خورد به هیچ وجه همدل نیستم!
((نمی دانم در ضیافت مدرنیته چه أشی بار گذاشته بودند که در اثر محروم شدن از أن عقب افتادگی را پذیرفتیم! یادمان رفت و نمی دانم بوی پیتزایی! که به مدد رسانه ها در بوق و کرنا شد چه کوفتی بود که أکلمه و اشربه به غایت دلچسب برای ذایقه ما از چشممان افتاد و خوردن أن دیگری هم که از ذایقه اصیل ما برنیامده بود همه ارزو و امال ما شد! شاید فقط دل ما را خوش می کرد اما حال ما را نه!!
دقیقا مثل کسی در رودروایسی با دوستی به یک رستوان بسیار شیک و گرانقیمت می رود و از منویی که از أن هیچ سر در نمی أورد چیزی سفارش می دهد! أن چیز شاید خیلی لوکس باشد! شاید هم خیلی گران باشد اما اینکه با ذایقه او همخوانی داشته باشد چیز دیگری است))
با تعجب به هر أنچه نوشته شد می نگرم و به نحله ا می اندیشم که تا چند دقیقه پیش به هیچ وجه خود را از انها نمی دانستم و اکنون گویا به أنها تعلق دارم!
اری! بازگشت اسطوره ها و کهن الگو ها به دنیای راززدایی شده شاید چیزی شبیه به این باشد!
و کاش ما خودمان بودیم!
انگاه شاید به جای همه این ساعتی که صرف نوشتن این هیچ کردم در کنار معشوقه ام نشسته بود و از قول و قزح می گفتم و حال هر دوی ما خیلی بهتر از اینها بود …

کلمات کلیدی