من پسر دو سالهای دارم! جهان به هیچ جایش نیست! گاهی خیال میکنم زندگی را علیرغم مصمم و پیگیر بودن در تمام خواستههایش، به سخره گرفته است! در اوج گریه برای کوچکترین ناکامی، فقط کافیست یک موسیقی ولو غیرغناییترین آن پخش شود، توقف میکند، میایستد و با تمام وجود میرقصد! یک تنه معنای زندگی را برای ما با این همه ادعا به دوش میکشد! کافیست از زبان بدن تو یا شدت واکنشت متوجه شود روی چیزی ترس، حساسیت یا تاکید داری! آنقدر روی آن با تو بازی میکند که عصبانیت تو به خندهی بیاختیار مبدل شود! سروش صحت در نزدیک ۶٠ سالگی توانسته فضیلتهای کودکی را در خود حفظ کند و به تصویر بکشد! این که جدیترین اتفاقات زندگی را به شوخی بگیری و از درامهای معمول زندگی ما کمدی بسازی قابل تحسین است! نام سریال پیام را در همان ابتدا با شما درمیان میگذارد: ((مگه تموم عمر چندتا بهاره))?! نویسنده فیلم تحسینبرانگیز «با من برقص» که نشان داده نویسندگی را به خوبی میداند در این سریال انگار داستان و فیلمنامه را نیز به شوخی گرفته است. واقعا محتوای داستانهای زندگی ما علیرغم اینکه گمان میکنیم خیلی عجیب و غریب و منحصربهفرد است کاملا تکراری است! این جمله چارلیچالین که زندگی از نزدیک تراژدی است اما از دور کمدی است مصداق همین نگاه است. از انفسیترین موضوع که میتواند ناخودآگاه شاهین باشد با نماد سوراخ (حفرهای) در گوشهی اطاق شاهین که گاه و بیگاه او را به درون خود میکشد و شخصیتهای بامزهای در درون خود دارد تا آفاقیترین موضوع که پوپولیست بودن مسولینی است که فقط مشکلات را یادداشت میکنند و قول پیگیری میدهند! دو فضایی که همهی آدمها با آن درگیر هستند. ناخودآگاه که به اعتقاد فروید و دیگر روانکاوان زمینهساز ٩٩ درصد رفتارهای ما است تا رفتار ریاکارانه و سطحی تصمیمگیران که اگرچه نفعی برای ما ندارد اما تا بخواهید ضرر دارد!
زندگی مگر از چه ساخته شده است: شکستی که هربار آزیتا در شطرنج از رقیبی که از او بهتر است میخورد و نهایتا با آن کنار میآید و علیرغم تحقیر بزرگنمایی شده اطرافیان میپذیرد و با آن میکوشد برای خود معنایی تازه و ویژه خودش دستوپا کند. عدم اعتراف و اذعان با آسیبپذیری و نیاز و خواستههایمان مانند آنچه هویت شاهین پسر به اصطلاح ازدواجی که خود را مستغنی نشان میدهد. او در هر قسمت عاشق کسی میشود که رقیبی آن را صید میکند. اشتباهاتی کوچک که زندگی ما و دیگران را به شدت تحت تاثیر قرار میدهند.مثل لحظهای خواب رفتن شاهین در حین رانندگی و از دست رفتن پدر نیما و آزیتا در یک تصادف که هیچگاه گریبان شاهین را رها نمیکند. نگاه ما به مشکلات و شیوه مواجه و رسیدگی به آنها. شخصیت بامزه و محوری نیما که در واکنش به مشکلاتی که از دستوپاچلفتگیاش با دست خودش رقم میزند آنقدر ساده عبور میکند که جان ما را به لب میرساند! از ادعاهایی که مثل سوپرمن بودن در برابر دزد موبایل در ظاهر ماجرا میکند و در خفا و چند قدم آنورتر از دزد که خود را دزد نمیداند! خواهش میکند آبروداری کند! و اجازه بدهد او موبایل مسروقه را به صاحبش برگرداند! از گم کردن دستنویس با ارزش که میپزد تا معتاد متجاهری که در چند جا در عین ظاهر بیفایدگی مشکلات بزرگی را حل میکند! از به هیچ جا نگرفتن رییسش و مواجه با گلی که آرکیتایپ زنان مهاجم را یدک میکشد! نیما حقیقتا یک هرمس به تمام معنا است چیزی شبیه خود سروش صحت. عشقهای به وصال نرسیده مثل عشق جلال که در پیرانهسری مجدد متبلور میشود و تحققش با هزاران مانع مواجه میشود. تلاشهای ما در چیزی که برای آن ساخته نشدیم مثل شهرام که خواننده بیاستعدادی است که کلا یک ترک از بازخوانی یک ترانه دارد و به دنبال فرصتی برای شهرت است و در اثرات بنزینی فضای شبکههای اجتماعی و باندهای مافیایی موسیقی معروف هم میشود و زود فراموشی میشود! واکنشها و تغییر رفتارهای او در این بالا و پایین شدنها در برابر کسی که قرار است با او وارد رابطه شود نیز در نوع خود قابل توجه هستند! از دست و پا زدنها و به آب زدنهای دایی گلی که با نام مهندس میشناسیمش برای ازدواج با آزیتا که نماد کارهایی است که از بعضیها به شدت عجیب میدانیم ولی سر میزند! در این سریال شخصیتی که به دنبال جاهطلبی و حرص است غایب است به جز یکی دو جا دزدی نیما و دوستش که به شوخی گرفته شده است. نمیدانم این فقدان به عمد بوده یا در نظرگرفته نشده است و البته همین فضای سریال را مطبوتر و فانتزیتر کرده است و البته جایی حتی با سریال زخمکاری که مملو از این فضااست شوخی هم میشود.
نویسنده و کارگردان این سریال با بازی دادن به شخصیتهایی مثل جلال (رشید) که گویا از افسردگی شدیدی در بازی داده نشدن در این چند سال رنج میبرده است تا اردشیر کاظمی و کارکتر دوست پدربزرگ که با خندههای بامزه و ویژهاش در عین نابازیگری ما را میخنداند، ادای دین میکند.
تصاویر فانتزی از تصویر کشیدن جملات استعارهای که واقعیت آن برای یک کودک با آنچه مدنظر ماست بسیار متفاوت است. مثل از پشت چاقو زدن و … . تصاویر پریهای دریایی که از قضا مرد هستند و شاید تسخر زدن به محدودیتهای ارشادی است! و دهها مورد با نمک دیگر که در سریال لیسانسهها نیز سابقهاش را داشتیم.
این سریال به هیچ روی بینقص نیست مثل زندگی و شاید در همین در ظاهر سرسری بودنش که به نظر من در آن کمفروشی نیست یک تعمد معناداری نهفته باشد. از ترکیب و تلاقی شخصیتهای سریالهای دیگر مثل لیسانسهها با این سریال که سبکی نو است تا حضور پررنگ موسیقی و نواختن زنده آن در جایجای سکانسها! تا برخوردن در هر قسمت به یک سلبریتی و تشکر خارج از متن از او در زمان پیاده شدن از ماشین شهرام.
این سریال شایسته نوشتن بیش از این است اما چه باید کرد که مجال بر من نیست و حال خواندن بر تو!
باری!
سروش صحت نازنین!
من از تو بابت این لحظاتی که همراه با تلخند ما را به عجالی و مسخره بودن زندگی تذکر دادهای و قالبهای ذهنی ما را با چالش کشیدی سپاسگزارم. در کتاب «دنیای سوفی» به مضمون چنین آمده است که اگر مادری در آشپزخانه پرواز کند فرزند کوچک او تعجب نمیکند اما شوهرش چرا! تو فانتزیهای بامزهای در این چند پنجشنبه به ما هدیه دادی و بابت آن مجدد سپاسگزارم.
ثبت ديدگاه