
نمیدونم چرا بیژن مفید رو با بهمن مفید اشتباه گرفتم. اما رفتم به سی سال پیش! وقتی میگم سی سال پیش چقدر احساس پیری میکنم! نمیدونم چرااون زمان بچههای هم سن و سال من میتوانستند روزی چند بار شهر قصه رو گوش کنند! پربیراه نیست از او زمان عاشق بودن و عاشق شدن در منجوانه زد! «اما راستش چی بگم تقصیر ما که نبود، هر چی بود زیر سر چشم تو بود، یه کاره تو راه ما سبز شدی، ما رو عاشق کردی، ما رو داغونکردی…، حالیته؟ آخه آدم چی بگه قربونتم، حالا از ما که گذشت، بعد از این اگر شبی نصفه شبی، به کسونی مثل ما قلندر و مست و خراب، تو کوچهبرخوردی، اون چشارو هم بذار، یا اقلا این ریختی بهش نیگا نکن، آخه من قربون هیکلت برم، اگه هر نیگا بخواد اینجوری آتیش بزنه، پس باهاس تموم دنیاتا حالا سوخته باشه.» «نه دیگه این واسه ما دل نمیشه!»
ثبت ديدگاه