آیا هرآنکس که آگاهتر است، انسان تر است؟

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۵ رای
Loading...

(١) مادر متکدی که گویا از حمل پسرک خسته شده است او را پای برهنه بر آسفالتهای داغ خیابان می کشد. خون در رگهایم به جوش می آید! وقتی از آن ترافیک و آن صحنه خلاص می شوم، ساعتها فرصت دارم به گفتگوی درونی بپردازم! با خودم می گویم احتمالا پاهایش نمی سوخت! شاید نسل در نسل در خیابان به دنیا آمدن و در خیابان از دنیا رفتن از غربتیها چیز دیگری ساخته باشد! من که از مادر او به او مهربانتر نیستم! شاید مفهوم خشونت نزد ما و نزد آنها شباهتی ندارد! تا وقتی که پلکهایم را خواب می رباید لحظه ای از یاد او رها نمی شوم!

(٢) نام #نرگس_کلباسی را پیش از این شنیده بودم. وقتی داستان زندگیش را تعریف می کرد به خودم می بالیدم که نسخه وطنی مادر ترزا را در همنسلان خود می بینم! او می گوید که: ((از آنجا که هندوها به #تناسخ باور دارند کودکانی که دچار بیماریهای مادرزاد هستند را گنهکار و مجرم می پندارند! علاوه بر این بسیاری از گدایان هندی برای بهره برداری از کودکان خود، آنها را کور و … .)) دیگر نمی شنوم! انگار برای دو روز پیاپی شنیدن و دیدن این سطح از خشونت یا حداقل آنچه من خشونت می پندارمش جانم را به لبم آورده است! اما مگر می شود با هر تعریفی از خشونت ولو حداقلی و محلی آنچه بر این کودکان معصوم می رود را توجیه کرد!

تواتر این دو قصه مرا به این فکر فرو می برد که آیا می تواند ادعا کرد امکان ارزیابی میان افعال دو گروه متکدیان و نرگس کلباسی از منظر اخلاقی وجود دارد؟ برای پاسخ به این سئوال لازم است به اختصار به چند پرسش دیگر پرداخت:

مرجع و روش تشخیص درست و غلط چیست؟
اونقدر که می فهمم در توزین اخلاقی افعال دو روش می توان داشت:
۱- در روش اول می کوشیم که از جهانشمولی ها (universality) و کلی هایی پرده برداریم و با اتکا به آنها به سروقت ارزیابی افعال برویم. جهانشمولیها که به قول کانت متضمن کلیت و ضرورت و دوام هستند اما اگر نگویم همه مفاهیم و تصورات، می توانم مدعی شوم دستکم بسیاری از آنها در طول زمان دستخوش تغییرات می شوند. مثلا پس از همه گیر شدن کولرهای گازی اگر تا پیش از این دمای ٢٣ درجه خیلی خنک انگاشته می شد امروز شاید همان قید و احساس به ١٧ درجه إطلاق شود.
۲- شیوه دوم کمی از روش اول سفارشی سازی شده تر است. در این روش با پذیرفتن حداقلی اصول و تعاریف جهانشمول آن ها را در سطح فرهنگی کشورها (locality) جرح و تعدیل و حک و اصلاح می کنند. چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید کشورها با این شیوه اداره می شود. اگر روزی امکان گفتگوی تمدنها و عقلا بدون اعمال قدرتها فراهم آید شاید بتوانیم به سنتزی بهتر میان این دو شیوه دست یابیم.

به فرض به توافق رسیدن بر خوبی و بدی، آیا آگاهی یافتن از ما انسانهای بهتری می سازد؟
مولوی در بیتِ معروفِ: ((جان نباشد جز خبر در آزمون، هرکه را افزون خبر جانش فزون!)) قائل به این تئوری است که هرکه با خبرتر (آگاهتر) است، جان (انسانیت)ش نیز بیشتر است. اگرچه در معرفت شناسی جدید، وجودشناسی معرفت به محاق رفته است اما اگر با مولوی همدل باشیم هرچه آگاهی را با رعایت اخلاق باور، لف و نشر بیشتری دهیم می توانیم خوشبین باشیم که انسانیت (بخوانید اخلاق) را نیز توسعه داده باشیم. این ادعا که تبار سقراطی دارد، متضمن این باور است که انسانها از روی ناآگاهی مرتکب خطا می شوند اما در واقعیت به نظر می رسد رویکرد ارسطویی به اخلاق حظ بیشتری از واقعیت دارد. برای مثال وقتی متخصص قلبی روزی یک پاکت سیگار می کشد می تواند مثبِت این ادعا باشد که افعال ما از چیزهایی فراتر از آگاهیمان نشات می گیرند. اما چه معیاری می تواند برای ما تبین کند که درست چیست؟

اگر اخلاقی بودن را مترادف انسانی تر بودن بگیریم آیا می توان آدمیان را بر اساس بهره مندی و به کارگیری آگاهی رتبه بندی نمود؟
به زعم من کسی که می داند و به کار نمی بندد در پایینترین رتبه، کسی که نمی داند در رتبه بعدی و کسی که می داند و به کار می بندد در رتبه اعلاتر انسانی قرار دارد. در این رویکرد: ((تندی کسی که می داند یک امر و نهی أضافه در صفر تا پنج سالگی کودک چه تأثیری دارد، از فعلی که دیگران خشونت بار توصیفش می کند ولی فاعل به پیامدهای آن آگاه نیست، غیراخلاقی تر است.))

کلمات کلیدی