هبوط – نامه‌ای به امیر، برادرم.

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۳ رای
Loading...

برایت کتاب مردِمرد (۱) را خریدم.
می دانم امروز و فردا شاید آخرین روز اردی بهشت باشد!
اما ((آدم)) هم که باشی باید ((هبوط)) کنی!
هبوط از بهشت ما را به جهنم نمی برد!
و البته جهنم نیز برای بعضی مرتبه ای از بهشت است!
و چه ساده انگارند آنانی که هنوز بهشت را در باغ و انگور و حوری محدود می کنند!

برادر عزیزتر از جانم!
می دانی عاشق کجای داستان آیرون جان (۲) ام!؟
آنجایی که پادشاه (۳) پسر را به آشپزخانه تبعید می کند!
و آشپز، این شاهزاده را مجبور می کند که خاکسترها را جارو کند
شاهزاده دیروز با نه چندان دلخوشی از دستور او تبعیت می کند
و ناگهان بادی شروع به وزیدن می کند و تمام خاکسترها به زمین می نشیند
و چه منظره ای:
((بر روی زمین ردپای تمام خدایان به وضوح نقش می بندد …))

هبوط (۴) تنها راه تجربه بهشت های بزرگتر و بزرگتر است و هیچکس را یارای فرار و عدم مواجهه با آن نیست!
می دانم تا اردی بهشت دیگر، سوار بر اسبهای قرمز و سفید و سیاه تو را که دیگر از پنهان کردن آن موی طلاییت خسته شدی پس از عبور از این جاده قهرمانی، به سان اَبَرقهرمانی که کائنات منتظر ظهور آنند خواهم دید!
برای آنان که معنی پرواز را نمی فهمند تو هر چه اوج می گیری کوچک تر می شوی!

————————–
پی نوشت:
(۱) رابرت بلای
(۲) آیرون جان نام داستان را به دوش می کشد اما قهرمان داستان به قول جوزف کمپل هزارچهره است و او می شود مرشد و راهنمای شاهزاده ای که از قصر پدر خود (بهشت) به جایی سفر می کند که در بدایت طریق جز هبوط چیزی دیده نمی شود اما …
(۳) نه پدر پسر بلکه صاحب قصری که پسر به دستور آیرون جان قصر پدر خود (بهشت) را رها می کند و برای مرد شدن با عنوان یک انسان معمولی به کاخ او مراجعه می کند.
(۴) هبوط هر کس از جنس ترسهای اوست و زمانی اتفاق می افتد که در نقطه اوج قرار می گیری و هیچ وقت انتظارش را نداری! آخر سالها تلاش کردی که از این هبوط جلوگیری کنی اما هبوط گریز ناپذیر است و درک معنای هبوط تنها راه نجات و پرواز است.

کلمات کلیدی