مامان‌بزرگ هم رفت!

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۳ رای
Loading...

مامان بزرگ هم رفت! هنوز چهلم مامانی رد نشده! مامان بزرگ از جنس آدمهای واقعی بود. همینی که هست. صریح و شفاف. تکلیف آدم با او معلوم بود. آدمهای واقعی دوست داشتنی هستند به خاطر شجاعتشان. به خاطر اینکه خودشان را با کسی تنظیم نمی‌کنند. هیچ وقت ضجه‌‌ها و عزاداری او در فوتعمومحمد را فراموش نمی‌کنم. او که ضجه می‌زد و به اصطلاح قزوینی ها ببم‌جان ببم جان می‌کرد از عمر طولانی می‌ترسیدم. عمر طولانی با داغ‌های یکیپس از دیگری خیلی ترسناک است.  مامان بزرگ بر خلاف مامانی خیلی مواظب بود. او کهن‌الگوی مراقبت از خویش بود. قرصهایش را با فاصله یک ساعتبا لیوان کامل آب می‌خورد. در خانه حداقل یک ساعت پیاده‌روی می‌کرد و خلاصه هواسش به همه چیز بود. او قیمت همه چیز را می‌دانست. او اسوه‌ی زهد وکم مصرفی بود. می‌گفتند که آن زمانها که بابابزرگ که معمار بود و شش ماه کار می‌کرد و شش ماه سر را خانه‌نشین بود سیگارهایش را برایش پس‌اندازمی‌کرد. مامانی و مامان بزرگ دو کهن الگوی بسیار متفاوت و در یک نقطه مهم مشترک بودند. یک‌شان نماد یاکریم و بی‌خیال و دیگری نماد گنجشک ومضطرب اما هر دو واقعی و بدون تظاهر. شاید فایده پیری این باشد که می‌فهمیم اگر عمری را صرف هماهنگی با این و آن کردیم اشتباه کردیم. بابایی رادر هشت سالگی از دست دادم و آن زمان حفره‌ای در قلب کوچکم ماند. بابابزرگ را در بیست و پنج سالگی و مامانی و مامان‌بزرگ را در سی‌ونه‌سالگی. مندیگر در دو نسل قبل خود کسی را ندارم و این مرا می‌ترساند نه از مردن که هر روز برای آن آماده‌ام.

کلمات کلیدی