
شجریان هم درگذشت. جایگاه ایشان نیازی به توضیحی چون منی ندارد. واکنشهای احساسی ما نیز به این اتفاق نه اولین گونهی آن است و نه آخرین آن وبرای کسانی که برای نمونه در موسیقی جایگاهی چون ایشان نداشتند چون مرتضی پاشایی مسبوق به سابقه است. آنچه در این چند خط بدان خواهمپرداخت ضمن پرهیز از این حواشی نگاه به برند شخصی ایشان از منظر مارکتینگ است.
بر هیچ آشنا با مارکتینگی پوشیده نیست که مارکتینگ یا همان استیپی معروف یعنی بخشبندی بازار (بخوانید مخاطب)، هدفگذاری و انتخاب بخش یابخشهای مناسب و نهایتا جایگاهیابی که در بسیاری از مواقع به بازجایگاهیابی منجر میشود. اما در همان گام ابتدایی یک دوراهی همیشگی بر سر راههر مارکتری است که برای هر دوی آن پاسخهای موجه و قابل قبولی وجود دارد. در راه اول گفته میشود اگر میخواهی منسلخ از مخاطب کاری کنی، کارینکن! شاید این بخش را بتوان با انتقاد کمتری تمام نمود که طبیعتاً موسیقی سنتی مطلوب اکثریت مردم ما نیست و میتوان ادعا کرد جایگاه شجریان فقط وتنها به دلیل نبوغ و استعداد ویژهی او در این زمینه یا طیف وسیع مخاطبین او نیست کما اینکه میتوان قسم یاد کرد که کثیری از کسانی که در وصف اوپست و استوریهای کپیپیسی متعددی گذاشتهاند ممکن است حتی طاقت نیاورده باشند که پیشدرآمد تِرَکی از ایشان را ولو یکبار به پایان برده باشند و بهآوازی از ایشان و احیانا به روحالارواح آن رسیده باشند. پس نمیتوان این برند شخصی والا را به جامعهای بزرگ مخاطبین هنر و صرفا فن بیبدیل ایشانراجع دانست.
در دو راهی دوم تاکید بر اصالت و تفرد بدون سفارشیسازی زیاد برای مخاطب میرود راه برگزیده میشود و مغناطیس آن مخاطب و به اصطلاح روشنترمشتری خود را جذب میکند. به مصداق آن بیت معروف که مطاع کفل و دین بی مشتری نیست هر انتخابی مدافعان و مهاجمان خود را دارد البته درجامعهی سیاستزدهی ما خصوصا، داستان معروف پیرمرد و پسر و خرشان به خوبی مصداق دارد. در همهی حالات متصور از این داستان منتقدانی وجوددارند کسانی که وقتی پدر سوار است بر حقوق کودک تاکید میکنند وقتی بر عکس آن رقم میخورد بر حقوق والدین، وقتی هر دو سوارند بر حقوق حیواناتو وقتی هیچیک سوار نیستند به بیعقل آن دو! شاید ذکر تجربهی انضمامی همین چند هفتهی قبل نویسنده بتواند بهتر منظورش را روشن کند. در عاشورایامسال برای نمونه کسانی بانتینگهای معمول افق کوروش را که به دلیل دشواری جمعآوری آن در معدود فروشگاهی جایگزین نشده بود را و کسانی دیگر ازگروه مقابل بانتینگهای مناسبتی آن را مصادیق عقایدی ضدونقیض از هر دو اردوگاه تلقی میکردند. یا باید به انفعال و بیکنشی را انتخاب میکردیم کهکمخطرترین راه بود اما مغایر با تصویرمان بود یا باید فعالانه راهحلی که اعتماد به نفس ما را تحتالشعاع قرار ندهد بر میگزیدیم با این پیشفرض کهانتخاب هر اقدامی مستعد تحرکی له یا علیه آن است. آنچه نهایتا بدان رسیدهایم انتخاب طرف اصالت و پیگیری تصویر اصیل افق کوروش در برندبوکمانبود فارغ از تلاش برای بیشینهسازی خوشایند مخاطبین. به زعم من یکی از نکات کلیدی که در برند شخصی شجریان سنگینی میکند اصالت ایشان، فارغاز خوشایند یا بدآیند عمر و زید است. اگرچه صداوسیما با آن قلدری ذاتی که انحصار به او میبخشد مانند هر نهاد و واسطهای دیگر با این ویژگیچنانچه در ادبیات بلاکچین نیز مطرح میشود با هر که مخالفت میورزد محبوبترش میکند در این جایگاه او – خصوصا در سالهای بعد از ٨٨ و موضوعربنای شجریان که الحق و الانصاف از نمونههای تکرار نشدنی است اگرچه برای خلق آن تمهیدات چندانی صرف نشده است – نقش داشته است اما جایگاهو شهرت ایشان دلایلی از این هم فراتر دارد که شاید در یک یادداشت شبانگاهی و مناسبتی قابل استقصا نباشد
به زعم من شجریان به مصداق آن بیت که: ((صد نکته غیر حسن بباید که تا کسی، مقبول طبع مردم صاحب نظر شود)) از روزی و بخت خوشش، علاوه برنبوغ و استعداد خدادادیش در فن آواز، چندین ویژگی را با هم نصیب برده که این یادداشت ادعای برآفتاب افکندن همهی آنها را به هیچ روی ندارد اما باآنچه اختصارا رفت مهمترین عامل این موفقیت را میتوان اصالت دانست. با این توضیحات نویسنده به سنتزی از توجه تام به مخاطب یا بیتوجهی به اومعتقد است که البته سویهی اصالت صاحب برند و خصوصا برند شخصی در آن وزینتر است. تصویر و تصور و بتبع آن اقدام درست را باید برگزید وهزینهی آن را داد. برند از پس پشت این انتخابهای اصیل و هماهنگ و یکپارچه و غیر فرصتطلبانه است که متبلور و ماندگار خواهد گردید.
ثبت ديدگاه