۴۲ سالگی، …

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۸ رای
Loading...

امشب وارد ۴۲ سالگی می‌شوم!
چقدر زود گذشت! هنوز هم تمایلی ندارم به هیچ تاریخی در گذشته برگردم و مسیر دیگری در پیش بگیرم! نه به این خاطر که بی‌نقص بوده‌ام به این دلیل که ترکیب موفقیت و شکست‌هایم بوده‌اند که از من نعیم اینجا و اکنون را ساخته‌اند! در این یک سال جنس دیگری از شغل و امرار معاش را از سرگذرانده‌ام! کسی می‌گفت که بعد از این تجربه علی‌رغم همه‌ی سختی‌هایش دیگر نمیتوانی به گذشته برگردی! حرفش را بر خلاف بقیه حرف‌هایش تایید می‌کنم. ازکسوت یک مشاور ساحل‌نشین و فراری از شکست یا مدیر ارشد و طبیب دیگران تا تجربه به دریا زدن و کشتی‌شکستگی و جراحی عزیزی، سفر سختی بود که پشت سرگذاشتم و دیگر نعیم سابق نخواهم شد!
آنقدر که می‌فهمم نگاهم به زندگی به شدت در این یک سال دستخوش تغییر شده و با خودم می‌گویم ارزشش را داشت! البته صادقانه نمیدانم که این ارزش‌داوری اصیل است یا شبیه مثال معروف قماربازان است! به ادبیات سفر قهرمانی تلاش برای بازموازنه‌ی میان معصومیت و اعتماد خوش‌بینانه وبدبینی یتیم را تجربه می‌کنم. در این سه ماه چقدر کتاب خوب خواندم و چقدر از آن‌ها آلتیام گرفتم. از سختی کارهای سخت، کد فکری، هنر ظریف رهایی از دغدغه‌ها تا تفکر کند و سریع. همزمان دوباره علاقه‌ام به خرده‌فروشی را ساختاریافته‌تر دنبال کردم. علاوه بر اتمام ۴ فصل تز کمی‌ام، خواندن و بلعیدن بزرگ‌ترین و طولانی‌ترین کتاب همه زندگیم، کتاب مرجع ۷۰۰ صفحه‌ای خرده‌فروشی در یک ماه را تجربه کردم! خوش‌به‌حال من که تقریبا همه زندگیم شغل و علاقه‌ام همراستا بوده است. حس شکرگزاری عمیق‌تری را نصیب می‌برم! گمان می‌کنم «شکر خدا که هرچه طلب کردم از خدای، بر منتهای مطلب خودکامران شدم» را مثل یک معجزه باور دارم! و همزمانی تولدم با «عید قربان» به همراه تجربه یکی از بهترین کادوهای تولدم مرا یاد عید قربانی می‌اندازدکه در آن قربانی شدن لوزالمعده‌ام را پذیرفتم و در بیمارستان بستری شدم. فکر می‌کنم به آیین ابراهیمیان آماده قربانی باشم نه به طمع جایگزینی ذبح اهدایی باری که هرچه قربانی شود دقیقا همین است بلکه تلاش برای تصدق رویا! همزمان با آیین که خواندن و نوشتن را فراگرفت من همه آنچه خوانده و نوشته بودم را مجددا مرور و بازنویسی کردم. همراه با آمین که با دلی قرص خود را از بالای پله‌ها در آغوش من رها می‌کند کودک الهی را تجربه کردم! همراه با سعیده مشق حامی را با تمام ضعف‌هایم تمرین کردم. با مامان و باباتجربه کردم که سختی‌هایی که خود شخص پشت سر می‌گذارد در برابر همان سختی برای فرزندت ناچیز است. عیار بسیاری ازدوستی‌هایم را سنجیدم و دوباره مصادیق تنهایی وجودی ابدی ازلی را مشاهده کردم ولو با حضور ابرحامی چون سعیده. با تمام وجود آماده ورود به ۴٣سالگی هستم که گویا برایم آزمون‌های دشواری را از همان روز نخست تدارک دیده است. توقف کنترل کردن و نظاره و تجربه کردن اتفاقات و تلاش برای نگفتن و خاموشی را با صبر بیشتری تمرین خواهم کرد! من خودم را همیشه دوست داشته‌ام اما به اندازه کافی با خودم مهربان نبودم، یادم باشد به خودم کمتر سخت بگیرم و با خودم مهربان‌تر باشم! و قدر داشته‌هایم را بدانم و در لحظه زندگیشان کنم. از همه‌ی کسانی که از سر لطف تولدتم را تبریک گفتند سپاسگزارم و از اینکه نمی‌توانم به تمامشان پاسخ اختصاصی دهم عذرخواهم.
با مهر

نعیم ابراهیمیان
٨ تیر ١۴٠٢

کلمات کلیدی