۴۱ سالگی، عجیب و مرموز!

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۶ رای
Loading...

امشب وارد ۴١ سالگی می‌شوم. یعنی فردا می‌شود ۴١ سال و ٠ ماه و ٠ روز! (امیدوارم به مناغشه‌ی همیشگی محاسبه سن برنخورم! با نرم‌افزار محاسبه کردم!)
چند روز پیش که روبروی حرم امام رضا (ع) نشسته بودم از سر امتنان از همه‌ی چیزهای خوبی که روزیم کرده است سپاسگزاری می‌کردم. سعیده بعداً پرسید چیزی خواستی گفتم نه! احساس کردم هرچه باید داشته باشم را دارم. او گفت که در محضر ایشان هم تکبر می‌ورزی!؟ من که سالهاست که آموخته‌ام حتی نمک سفره‌ام را هم از ایشان بخواهم گفتم باور کن استغنا نیست. نوبت بعد که به حرم رفتم دعای سعیده را دعا کردم. نوبت بعدتر اما بعد از چندمین جامعه‌ی کبیره که خواندم با خودم تامل کردم که آیا از وضعیت فعلی با همه‌ی بی‌نقصی و جذابیت ظاهری راضی هستی؟ این همه بیماری و استرس و نارضایتی که خودت، سعیده، آیین و آمین و همکاران و هیأت‌مدیره دارند ارزشش را دارد؟ یادم افتاد که سالها پیش حاج‌آقا می‌گفت روزی بعضی‌ها آنقدر ساده و تسهیل می‌شود که می‌توانند بیشتر به علایقشان برسند! روزی فقط حقوق و درآمد پایان ماه نیست! روزی خیلی مفصل‌تر از این چیزهاست. رو کردم به امام رضا و روزی ساده خواستم. روزی که در آن علایقم بیشتر باشد. من دوست دارم بیشتر کتاب بخوانم و آنچه در این بیست و سه سال (اول نوشتم بیست و دو سال و بعد که محاسبه کردم اصلاح کردم! خودم هم باور نمی‌شود!) با همزمانی و قران میمون کار و تحصیل توامان در مدیریت همه‌ی واحدهای سازمانی از آی‌تی و برنامه‌ریزی تا بازرگانی و فروش و مارکتینگ و زنجیره‌تامین و انواع شرکتهای تولیدی و توزیعی و خرده‌فروشی فراگرفته‌ام را با کسانی که به ایده‌های من احساس نیاز می‌کنند به اشتراک بگذارم. تجربه‌ای که در این سالها خودم از جادوی سپید آن بر این ده بیست کسب‌وکاری که فرصت طرف مشاوره قرارگرفتنشان دست‌داده همیشه غافلگیر شدم. معرفیم به دیگران و عذرخواهی من از مشاوره به کسب و کار جدید در این دو سال گذشته به دلیل مشغله‌ی افق کوروش! امروز هدیه‌ی تولدم این بود که تعبیر خواب که چه عرض کنم کابوس صبح روز سفر را به تمامه یافتم. از میان رفتن دلبستگی من به دستاوردهایی که آیین مصداق اسطوره‌ای آن در آن کابوس بود و تولدی جدید که میتواند نویدی از زندگی‌ای باشد که بیشتر دوستش دارم! یادم هست وقتی چند روز قبلتر که داشتم توییت کهن‌الگوی فاحشه (کسی که برای درآمد کاری می‌کند که به هر دلیل دوستش ندارد) چند بار نوشتم و پاک کردم چون می‌دانستم ادعای بعضی چیزی مکافات دارد اما نهایتا دل قوی داشتم و ارسال کردم. امشب که به این یک هفته حقیقتا عجیب و غافلگیرکننده نگاه میکنم ذوق می‌کنم. ذوقی عجیب که گاهی ایگوی مرا هم عصبانی می‌کند! دیشب که داشتم معاون مارکتینگ افق‌کوروش رو از بایوم پاک می‌کردم انگار همه آنچه نوشتم و خواندید از پیش چشمم عبور می‌کرد. حامد (صالحی) امروز همین تعبیر را تکرار می‌کرد! من به زندگی جدید که در آن همه چیز تغییر خواهد کرد وارد می‌شود! مگر نه اینکه من هر چند سال یکبار همه چیزم را جز سعیده ویران می‌کنم و دوباره آباد می‌کنم؟ امشب این همان هدیه است. مثل یونگ خود را در ساحل تفرد می‌بینم و از ایزد حادث دعوت به حضور می‌کنم! من برای همه چیز آماده‌ام. مرا دریاب!

بر در شاهم گدایی نکته‌ای در کار داشت!
بر سر هر خوان که بنشستم رضا! رزاق بود!

هشتم تیر ١۴٠١ خوش آمدی!

کلمات کلیدی