رنج ها از جان ما چه می خواهند؟!

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۵ رای
Loading...

پسرک بالاخره آرام گرفت و خوابید. این هشتمین شبی است که آیین از شیر گرفته شده است. روزهای اول مثل مصیبت دیده ای سرآسیمه از این طرف اطاق به آن طرف می رفت. می گریست و لابه می کرد بی هیچ تفاوتی با رفتاری که همنوعان با سن و سالتر او در وقت مصیبت می کنند! این روزها وقتی بی تابی او بی تابم می کند، با خود می گویم که این سان، رنج که به خورد دقیقه دقیقه زندگی ما رفته از جان ما دقیقاً چه می خواهد!؟ تورقی سطحی در صفحات ابتدایی هر کتاب تاریخ فلسفه مبین آن است که از زمانی که بشر توانسته تفکراتش را ثبت کند، این پرسش فربه گریبان او را رها نکرده است که چرا این همه رنج وجود دارد و چگونه می توان بر آن فائق آمد؟

در مواجهه با پرسش اول عده ای گفته اند که اگر خدایی هست چرا کاری نمی کند؟ یا نمی تواند و جهانی که ساخته بر آن خطا رفته و از آن چه مدنظر او بود فاصله گرفته و او از رفع این به تعبیر آنها نقیصه، ناتوان و عاجز است؟ یا به سان ساعت سازی که ساعتی ساخته و آن را به حال خود رها کرده از کار جهان غافل است! و یا می تواند و برکناری نشسته و بر این رنج کشیدن خلق سکوت اختیار کرده پس بتبع به سان تصویر خدایان یونانی چون زئوس، متخلق به سنگدلی است. عده ای دیگر که پاسخ به این قبیل پرسشها را بی تاثیر می انگاشتند بی اعتنا به تفلسف، ناگزیر به پذیرش و تسلیم بی چون و چرای آن تن دادند!

در همه این تحلیلها یک اصل مفروض انگاشته شده است! رنج ها کارکردی منفی دارند و بی هدف در هستی حضور دارند! اما همه این پیش فرض را نپذیرفتند. عده ای نه تنها رنج را بی مصرف و آزاردهنده ندانسته اند بلکه آن را دارای کارکرد بنیادین انگاشته اند. برای نمونه پیامبرانی که خود را فرستادگان خداوند معرفی نموده اند به وضوح از حضور عامدانه و معطوف به هدف رنج در ساختار هستی خبر داده اند. در کتاب مقدس (بلد – ۴) آمده است که: ((قطعاً ما انسان را در سختی و رنج آفریدیم!)) افزون بر این، نوع نگرشی در تفکرات روانکاوان عمقی که اکثراً پیرو یونگ هستند نضج گرفت. برای نمونه جمیز هولیس در کتاب مرداب روح معتقد است که: ((رنج ها حرفهای جذابی برای گفتن دارند!)).

یونگ برای توضیح علل گرایش منفی آدمیان به مفهوم رنج، عقده ای را با عنوان عقده مادر (رحم مادر خواهی) بر ساخته است. (۱) بسیاری از جمله روانشناسان NLP، تاثیر گذاری سالهای ابتدایی در سرنوشت آدمی را که با تعبیر ۰ تا ۵ سال شناخته می شود را از بعد تولد دانسته اند در حالیکه واکاوی فقط همین عقده مبین آن است که تاثیر دوران حضور در رحم، در اعماق ناخودآگاه ما ثبت و تا پایان عمر تاثیر خود را می گذارند و اگر به خودآگاه ما منتقل نشوند، سرنوشت ما را رقم می زنند. رحم بی تردید امن ترین نقطه ممکن و محتمل برای طفل انسان که ضعیفترین موجود جهان است، خواهد بود. در آن بهشت! هیچ مسئولیتی متوجه او نیست چه در نفس کشیدن، چه در تغذیه، چه در تلاش برای بقا و چه در هیچ چیز دیگر. اما ناگهان و به اجبار سر از جایی در می آورد که روز به روز باید از رؤیای رحم و آن همه آسایش و بی مسئولیتی فاصله ی بیشتری بگیرد! ابتدا با شیردادن بخشی از مسئولیت تغذیه او پذیرفته می شود که خیلی زود آنهم از او سلب می شود. بعد باید کم کم از رحم دوم (خانه) وارد جهان (مدرسه، بازار و …) شود و در ادامه باید تدریجا مسئولیت بیشتری را بپذیرد. نقطه کلیدی این عقده در یک چیز خلاصه می شود: مسئولیت پذیری! در شرایط دشوار آدمی ترجیح می دهد که به موقعیتی که هیچ مسئولیتی نداشته است برگردد و بهترین مامن فرار از مواجه با آن فرافکنیش به مرجعی است که انتظار می رود همواره مسئولیت ما را بر دوش بگیرد! وقتی نیچه فریاد بر می آورد: ((که خدای مرده است! و ما او را کشته ایم!)) می تواند ناظر به همین رویکرد باشد که ما به جای پذیرفتن بار مسئولیت ترجیح می دهیم بالمره آن را انکار کنیم و نامطلوب بودن آن را به بالاترین مرجع ممکن فرافکنی کنیم. این مرجع می تواند خداوند، حکومت، پدر و مادر یا چیزهایی از این دست باشد. (۲) بلوغ آنجا رقم می خورد که می توانیم از این فرافکنی ها دست بکشیم و مسئولیت زندگی خود را، خود به دوش بکشیم. دست و پنجه نرم کردن با عقده مادر که در اساطیر معمولا با نمادهای مثل اژدها به نمایش در می آید گاهی آنچنان بغرنج می شود که سالک به جای غلبه بر اژدها با کشتن خود از مواجهه با آن می گریزند. به تعبیر رابرت جانسون در کتاب مرد ایده آل، خودکشی به مفهوم شکست نهایی توسط عقده مادر است. (۳)

عکس ها از دو کتاب سرگذشت فلسفه (برایان مگی) و فلسفه در چند دقیقه (مارکوس ویکس) برگزیده شده است.

می توان گفت که بخش مهمی از تاریخ فلسفه و تفکر بشر به منظور پاسخ به پرسش دوم مدون شده است. آدمی برای زیستن ناگزیر باید به گونه ای بر این تسلسل پایان ناپذیر رنج فائق آید. به وضوح می توان سه رویکرد عمده به رنج را از هم بازشناخت و سایر پارادایمها را با اندکی جرح و تعدیل در هر یک از این سه گنجاند. در رویکرد اول، اپیکوریان پیشنهاد کرده اند که با تاکید و تمرکز بر جنبه های لذت انگیز زندگی و کامجویی متعادل و خوشباشی و زیستن در حال، این تلخی را کم فروغ کرد! اما موجودی که دریافته که خدا نیست و فانی است! (به تعبیر فروید) چگونه گریبان خود را از دست این سرشت سوزناک هستی(به تعبیر اونامونا) برهاند!؟ در نقطه مقابل کلبیان اینگونه تشخیص دادند که بین رنج و تعلق رابطه ای مستقیم وجود دارد. آنان کوشیدند با حذف و کاستن تعلقات، رنج را در زندگی خود بکاهند. در سومین ویکرد، رواقییان ، پذیرش آن چیزی است که نمی شود تغییرش داد را در دستور کار قرار دادند. این سه رویکرد در کلیه مکاتب دیگر در فرهنگهای دیگر ریزش کرد و سنتزهایی جدید از خود متبلور نمود. در فرهنگ ایرانی-اسلامیِ ما نیز با کمی تساهل و تسامح می توان قرابتهای ژرفی میان بزرگان ما با این سه رویکرد یافت. خیام و حافظ را می توان قهرمانان رویکرد خوشباشانه به هستی انگاشت. کسی چون غزالی را می توان با آن تلخکامی ژرف به نگاه زاهدانه به زندگی مشتغل دانست و مولوی را با آن درجه از تسلیم و آرامش و رضا شاید به دسته آخر. حافظ در دیوان خود جای به جای پیامدهای شیوه دوم را که ترش رویی و عبوسی است را بر آفتاب می افکند! و بارها بر آنچه غزالی آن را کیمیای سعادت می خواند طعن می زند. (۴)

با آیین:

بابایی! این که تو با تفکر و تدبر و کوشش به کدام برداشت از حقیقت برسی امری است که حتماً مشکور باری خواهد بود. اما آنقدر که من تا اینجا و اکنون با بضاعت اندک خود دریافته ام و قلبم آن را تصدیق می کند این است که ما آدمیان، پرتاب شده ای در ناکجاآباد دهر نیستیم و کائنات با شعوری فوق مقوله با تعبیه رنج، معنایی را پیگیری می کند! گویی خمیرمایه ی ما انسانها با رنج است که شکل می پذیرد و برنامه ی از پیش تعیین شده ای بر اساس آن برای یکان یکانمان طرحریزی شده است. قطعاً برنامه ی ورزشکاری که برای المپیک حاضر می شود صعب و دشوار است! غذاهای رژیمی با ساعتهای طولانی از تمرین روزانه ، محرومیت از بسیاری از آزادیها و … . اما چرا او از آنها عذاب نمی کشد؟ چون از آنها غایتی را دنبال می کند! تفاوت عمده ی میان عذاب و رنج در همین وجود معنا و غایت اندیشی نهفته است!

کسانی که ادعای پیامبران را که به گواهی تاریخ صادقترین مردم روزگار خویش بوده اند، راست پنداشته است، به خالقی منزه از آن چه من و ما درباره او می گوییم باور دارد. خدایی متخلف به ویژگیهای إیجابی و سلبی که خود را در متن کتاب مقدس تصویر کرده است. آنقدر که من می فهمم و قلبم گواهی می دهد: خالقی مهربان (حمد – ۱) که غایتی دقیق را دنبال می کرده و از خلق جهان پی بازی و سرگرمی نبوده است (عنکبوت – ۶۴) و لحظه ای آن را به کار خود رها نکرده است و فعالانه آن را از فیض خود بی بهره نگذاشته (بروج – ۱۶) و با برنامه ای دقیق و منطبق بر ساختار انسان (روم – ۳۰)، تحقق حقیقتی را پیگیری می کند! (ذاریات ۵۶) در اینجاست که به زعم من زندگی معنایی ژرف خود که فراموشش کردیم (ص – ۸۳) را باز می یابد و معانی تصنعی که بشر کوشیده بر آن بار کند رنگ می بازند! اینجاست که رنج ها با همه سختی به دلیل کارکردشان در راستای تحقق آن غایت و معنا دیگر تلخ نخواهد بود! آنچه از حدود اختیار و انتخاب ما بیرون است با پذیرش حکمت باری، نقطه پرتاب ما به سمت انسان کامل شدن پنداشته می شود و قابل قبول. آنچه از ناحیه اختیار سایر آدمیان به ما می رسد اگرچه معمولاً تلخ است و رنج آور اما از دسته اول بازشناخته می شود. (۵) از این سوی نیز آنچه از جانب ما صادر می شود بهتر است و بلکه باید با آنچه از جانب خالق ما که بی تردید تنها مقام لایق قانون گذاری است، همخوانی داشته باشد، تا ما را به آن غایب رهنمون شود. (فاطر – ۱۰) بهشت که به باوری که به صدق پیام فرستادگان دارم، تردیدی در وجود آن نیست، منطقاً اگر از کسانی جز منتخبینی که در عین اختیار، چیزی جز عمل پاک از آنها سر می زند پر شود، دوباره جهانی چون جهان موجود فعلی رقم خواهد خورد. پس آنچه در هر مرحله از زندگی به دست تو می آید را امانتی بپندار که زود باید بگذاری! (کهف ۴۶)

((افسانه حیات دو روزی نبود بیش

آن هم عزیز با تو بگویم چه سان گذشت؟

یک روز صرف بستن دل شد به این و آن!

روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت!))

پی نوشت:

(۱) تعبیر عقده رحم مادر خواهی که پیشنهاد امیر یحیوی است، بهتر مفهوم این عقده را می رساند. در (صفحه ۱۵) کتاب مرد ایده آل عقده مادر به این گونه تعریف شده است: ((عقده مادر، آرزوی مرد برای بازگشت و عقب گرد به دوران کودکی، مورد محبت و مراقبت قرار گرفتن، خزیدن در بستر و کشیدن ملافه روی سر خود و طفره رفتن از قبول هر مسئولیتی در زندگی است. این می تواند به صورت دمدمی مزاجی، دلسردی، فلج شدن یا صرفا خسته شدن از همه چیز بروز کند.))

(۲) مرد ایده آل (صفحه ۲۳)

(۳)تعبیر جالبی که در کتاب مقدس (احزاب – ۷۲) به کار رفته این است که: ((ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم آنها از حمل آن اباء کردند و از آن هراس داشتند امّا انسان آن را بر دوش کشید. او بسیار ظالم و جاهل بود.)) می توان میان آن امانت و خودکشی که در ادبیات دینی گناهی نابخشودنی است و می تواند به معنای فرار از پذیرش این مسئولیت باشد رابطه ای برگزار نمود. با پذیرش این می توان دریافت که چرا قتل نفس بدون گناه نیز گناهی نابخشودنی است.

(۴) البته تاکید می شود که ادعای قرار گرفتن نهنگهایی چون اینان در چارچوبهای تنگ و تنکی مانند این طبقه بندی ها گزاف است. برای مثال می توان با استناد به ابیاتی از حافظ او را به طایفه ی دیگری راجع دانست. آنجا که می گوید: ((رضا به داده و زجبین گره بگشای، که بر من و تو در اختیار نگشاده است!)) و … .

(۵) او وجود انسانهایی چون ما مختار را با علم به تباهی و خونریزی و فساد را به عدم تحقق موجودی که می تواند به این اختیار و مسئولیت تجهیز شود، ترجیح داده است! (بقره – ۳۱)

کلمات کلیدی