سی‌و‌هفت سالگی

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۴ رای
Loading...

آنانی که از سکرات مرگ زنده بازگشته اند گفته اند که در آن لحظه هولناک، همه اتفاقات زندگی از پیش چشمانشان عبور کرده است. روز میلاد برای من چیزی شبیه به این حال است! برای منی که به #همزمانی چون یک معجزه باور دارم در پس پشت به یادآوردن خاطراتی خاص در لحظاتی خاص، معنایی ژرف حضور دارد. این نگاه رازورزانه به حقیقتِ جهانی که خود قطره ای ناچیز از کهکشان اقیانوسوار هستی است و آمد و شد میلیاردها میلیاردهایی از من و مایی که حتی هیچ از این همه عظمت نیستیم، از قبل متواضع ترم کرده است، اگرچه سطح این تواضع در ملکات روانی ام به طرز ناامید کننده ای هنوز هم پایین است! امسال این جمله ای که از #حاج_آقا دهها سال قبل شنیدم برای من معنا و مفهوم عمیقتری یافته که: ((آدمها هرچه بیشتر می فهمند در اظهار نظرها محتاطتر و به طور کلی ساکت تر و آرامتر می شوند!)) سالی که بر من رفت به واسطه درسهایی که از پسرک هفده ماهه ام در کلاس پسرپدری می آموزم سالی مشحون از لذات و شگفتی ها بود. نمی دانم به چیزهایی که در این سال در جان من بیش از پیش نشسته است ربط دارد یا به این که در بهترین حالت نیمی از راه رفته ام و کم کم به سراشیبی نزدیک می شوم مربوط است که احساس می کنم می توانم بیشتر از قبل تفاوت میان پذیرش رای کسی یا درک رای او را بفهمم! احساس می کنم پتانسیل تکثر در من رنگی دیگر گرفته است ولی هنوز تا نقطه ی مطلوبم فرسنگها فاصله است. قضاوت دیگران را مثل یک رذیله اخلاقی می دانم و به حد طاقت بشری از آن پرهیز می کنم و البته شوربختانه در این تصمیم نیز گاهی شکست خورده ام. احساس می کنم توانسته ام فرافکنی بخش های سرکوب شده یا زیست نشده ام به دیگران را تا حدی دریابم، اگرچه این ادعا که توانسته باشم از آن خلاص شوم ادعای گزاف است اما با همین اندک تغیر، توانسته ام تجربه عشق زمینی با #سعیده عزیزتر از جانم را بهتر از قبل داشته باشم، اگرچه هنوز جنگ های ما در سطح ناخودآگاه که گاهی به مرزهای خودآگاهمان نیز کشیده می شود بالمره از بین نرفته است و کاش هیچ وقت از بین نرود که باور دارم نقطه مقابل عشق، نفرت نیست! بی تفاوتی است. این روزها مثل از خیلی وقتهای پیش از هیچ کس، هیچ مطالبه ای ندارم و آنچه در من بسی بسی نضج می گیرد، بدهکاریم به هستی است! گمان می کنم به مصداق ((صنعتک لنفسی))، زکات آنچه این شعور کیهانی بی مزد و منت در کف خالی من نهاده، با درمیان گذاشتن همین اندک ادا می شود! آنچه امسال در من بسیار درگرفته است #مفت_نمردن است! گمان می کنم هنوز شجاعت کافی برای به استقبال مرگ رفتن را ندارم و از این بابت شرمسارم و به حال کسانی که در این سالها در وصف شجاعتشان نوشتم، غبطه می خورم. باور دارم کسانی که با تمام وجود می زیند در مردن با دشواری کمتری مواجهند!
امسال مجالست مجازی با #سروش_دباغ در من، معنا و مفهوم #معرفت و #اخلاق را دگرگون کرد و اگرچه هنوز هم درک خود از این دو مفهموم فربه را در حد درک طفل دبستانی هم نمی دانم اما در مقایسه با آنچه در قبل از این سال از این دو درمی یافتم، بسی پیش رفته ام. تاییدطلبی هنوز هم پاشنه آشیل من است و باور دارم امسال نتوانسته ام در کمرنگ کردن آن گامی شایسته بردارم و از این بابت غمینم! باور دارم هنوز به اندازه کافی نتوانسته اصالتم را به منصه ظهور برسانم و البته به استناد الگوی سفر زندگی نزد #یونگ، گمان می کنم خیلی دیر نشده و اگر دست اجل فرصت دهد تا ۵۵ سالگی برای تحقق اتّم و اکمل آن مجال هست. هنوز #آلزایمر یکی از بزرگترین ترسهای زندگی ام است. این جمله #مکلیان به نقل از پیامبر (ص) شاید یکی از بهترین هدیه های میلادم بود که: ((کسی که بیش از یک سوم شبانه روز خود را صرف کسب درآمد کند روى رستگارى را نخواهد دید.)) تصمیم دارم کمی کمتر کار کنم و این حدود ١۴ ساعت کار روزانه را تقلیل دهم. تنبلی جوان و کوشش مادی بیش از اندازه پیر را به یک اندازه نکوهیده می دانم و گمان می برم برای کسب #اصالت در دوره انتقال از ایگوی جهان به ایگوی خویشتن خویش باید با تمام وجود، هرآنچه که گمان می کنی هستی و یا می توانی باشی را راستی آزمایی کنی و پس از تحقق افسانه شخصی، قید ((بودن)) را با کمترین دغدغه ((داشتن)) و ((شدن)) صرف کرد. اکنون که می کوشم با خود صادق باشم هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن، کتابهای زیادی برای خواندن و آرزوهای درازی برای محقق کردن دارم و از این بابت نگرانم! کاش بتوانم داوطلبانه قیود این تعلقات را بگشایم. بی تردید آن روز، روز میلاد واقعی من و مردن قبل از مردنم خواهد بود!

کلمات کلیدی