رویای صادقه!

1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
خیلی بد خیلی خوب
۵,۰۰ امتیاز از ۳ رای
Loading...

میگن وقتی ناخودآگاه می‌خواهد اضطراب تو را کاهش بدهد تو را با نهایت ترست مواجه می‌کند!
آیینم دیشب تلخترین و سهمگین‌ترین کابوس تمام زندگیم را دیدم! از گفتنش حتی ابا دارم! چقدر تلخ و چقدر دقیق! بچه‌تر که بودم چندین بار این کابوس را در مورد مامان جون می‌دیدم. یک‌بار در مورد مامان سعیده دیدم و یک‌بار هم در مورد دایی رضا همه سخت و تلخ بود اما این فرق می‌کرد. جزییات بی‌داد می‌کرد عمو امیر یا آرش از حاج آقا پیام آوردند که به فلانی بگویید «انالله و انا الیه راجعون.» از خواب که پریدم چشمانم قرمز بود. ضربان قلبم به اوج خودشان مانند در چند طبقه بالارفتن رسیده بودند و از قضا بعد از نماز هم که خوابیدم ادامه خواب دنبال شد. مثل چند دفعه قبل خودم را با این حکمت عامیانه تسلی میدادم که تعبیر این خواب عمر طولانی است و البته تعبیر خواب خودم را می‌دانم اگرچه مصداقش را نه! من قرار است با ترسی بزرگ مواجه شوم! اگرچه بعد از این کابوس هر ترسی کوچک است.
عمرت دراز دلبندم.
چقدر حضور مامان جون و بابا جون در این خواب پررنگ بود. من که خودآگاه به باری شکایت می‌کردم مامان جون مرا تسلی می‌داد و بابا جون به شیوه‌ی خودش که مرا نگران میکرد می‌گفت خودم درستش میکنم.
اولین بار نبود که این‌قدر عمیق بوییدمت و بوسیدمت.
نقطه ضعف من!
دیشب برای اولین بار به تقدیر سید حمید قبطه خوردم.
در آستانه‌ی ورود به ۴١ سالگی و سفر بردل‌مانده‌ی این چند وقت به مشهد و زیارتی که چقدر مشتاقش هستم.
یادم باشد که این را از امام رضا این بار بیشتر بخواهم که جانم اولین چیز باارزشی باشد که از من می‌گیری!

 اللهم اجعل نفسی اول کریمه تنتزعها من کرائمی

کلمات کلیدی